از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

عشق چیست؟

****پیشنوشت: از آنجا که بیشتر نوشته های این حقیر یه جورایی یه طرفه و گزارشی بودند؛ تصمیم گرفتم شما دوستان رو با نوشته هایی از این دست به مشارکت بیشتر بگیرم. گفتنی است که این مطلب بسط یافته ی یکی از سخنرانی های علمی خانم «هلن فیشر» است که در انتهای مطلب، لینک این سخنرانی را خدمتتان ارائه خواهم کرد.
===============================================================
میدونید که برای «عشق» معانی متفاوتی ذکر کرده اند. در این مطلب قصد دارم با هم نگاهی داشته باشیم به معنی رایج آن یعنی «جاذبه ی بین دو انسان». قدیمترین سندی که ذکری در این باره به میان آورده داستانی است در «عهد قدیم»(تورات) که میگه:«انسانها بصورت جفت آفریده شده اند؛ ولی در این همهمه ی دنیایی هرکس جفت خودش را گــُم کرده و داره دنبال اون میگرده» …عین همین مفهوم هم در قرآن هست که«خلق کردیم از هرگروه بصورت جفت نر و ماده» 

 

 

                                  پرواز با تو باید 

 

در ادبیات عرفانی آمده که «هر آدمی گم شده ای درونی دارد و تا آن را نیابد؛ آرام نگیرد و آن چیزی نیست جز عشق به خداوند. ولی تا کسی عشق زمینی را نچشیده باشد؛ هرگز نمی تواند عشق معنوی را خوب درک کند».برای اینکه این مقوله را بهتر آشنا بشیم شاید نگاهی به نظرات بزرگان اندیشه و نویسندگان بد نباشه. ولی قبل از آن اجازه بدید تا موارد و تحوّلاتی که در یک ارتباط و سپس عشق رخ میده رو یاد بکنیم. منتها قبل از آن یادتون نره که در مغز آدم هورمونهای زیادی مثل دوپامین، تستسترون آدرنالین،اوستروژن و سروتونین ترشح می شود که اوایل آشنایی یک هیجان و عشق بالایی رو در برداره. ولی با گذر چند ماه و متعادل شدن هیجانهای هورمونهای ذکر شده؛ ماجرا معلومتر خواهد شد که آیا تبی بود و عرق کرد و تمام شد یا اینکه عشقی است ادامه دار؟ در ضمن عشق امری است دو طرفه و منظور از اسامی «عاشق و معشوق» شخص بخصوص زن یا مرد نیست و باید هر دو طرفین یک عشق و رابطه محسوب کنیم.  

 

اولین موردی که در ارتباط با یک «عشق» می توان نام برد؛ وجود یک احساس خاص و معنای مخصوص بین عاشق و معشوق است … به نوعی که فقط خود آن دو نفر ولو که نتوانند برای دیگران تشریح کنند و یا دیگران آن را توّهم بدونند؛ آن حال خاص را می فهمند و درک می کنند. اینجاست که احساس عشق را با اسامی گوناگونی مثل امید و یا رنگی تازه به زندگانی و یا «احساس سبکی و پرواز» و یا اسامی دیگری توصیف می کنند. جرج برنارد شاو عشق را «غلو کردن بین تفاوتهای یک زن و یک مرد» می داند . دیگری عشق را«آن تازه هایی می داند که از راه چشم به دل وارد و از راه بول خارج می شود!!» ولی هرچه هست عشق سببی است که همه چیز فرد مقابل برای عاشق، تازه و برجسته تر است . اسم او درخشندگی خاص تری دارد و عکس و نوشته های او گویی از عالم انسانها خارج است و گاهی تا حدّ پرستش بزرگ و برجسته می شوند. هرچند که ممکنه معایب بسیاری داشته باشه ولی اونا رو کنار می ذاره و فقط بر خوبیهای طرف مقابل تمرکز می کنه و کار به جایی می رسه که «هرآنچه او دوست دارد ؛ دوست داشتنی های او نیز میشود». اینجاست که از «مجنون» می پرسند که مگه این «لیلی» سیاه و ریزه میزه چی داره که اینطور برایش بی تابی میکنی و جواب میده:«اگر برچشم مجنون نشینی / بجز خوبی لیلی نبینی »  

 

 

        عبارت "دوستت دارم" به 300 زبان دنیا = پاریس 

 

البته این برجستگی هر چیزی که مربوط به طرف مقابل است؛ امری است که واقعاً برای کسی که باور دارد؛ درک کردنی است … مثل یه جور انرژی خاصی که فقط عاشق و معشوق میتوانند اونو حس کنند. همانگونه که مجنون را در اسطبل اسبان شلاّق می زدند و لیلی در آن سوی قلعه بدون اینکه خبری از این ماجرا داشته باشد داغی آن شلاقها رو بر بدن خود حس می کرد. همین انرژی است که سبب میشه حتی اگه آنان از هم میلیونها کیلومتر فاصله داشته باشند، همدیگه رو حس کنند و با ناراحتی طرف مقابل دلگرفته و باشادی او شاد بشنوند ولو که الکی جلوه کنه و خودشان هم دلیل آن را ندانند. ویژگی دوّم مرتبط با عشق علاقه ی شدید همبستری است. چون این موضوع کاملاً روشن است اجازه بدهید در اینجا شکل دیگر آن را توضیح دهم که به نوعی حساسیت و حسادت نامیده میشه. عاشق به هیچ وجه نمیتونه طاقت بیاره و یا حتی تصوّر اینو داشته باشه که طرف مقابلش به غیر از او با کسی دیگر به بستر برود. از طرف دیگر خودش نیز شدیداً تمایل هم بستری با معشوق را دارد و بجز او نمی تواند شخص دیگری را قبول کند. 

 

سومـّین ویژگی عشق را « ارتباط و انگیزه» دانسته اند؛ به این معنی که موتور مغز عاشق دائم خواستن و بیشتر خواستن معشوق را یادآوری می کند. البته نباید فراموش کرد که داشتن ارتباط و تماس حضوری و گفتاری و نوشتاری سهم به سزایی در پویا بودن این انگیزه داره و از قدیم هم گفته اند:«ازدل برود هرآنکه از دیده برفت». و امــّا آخرین ویژگی عشق را «وسواس» دانسته اند و ای وای!!! از این ویژگی عشق که باعث ایجاد «حسادت» ناخواسته و آزاردادنهای ناخواسته طرف مقابل است. به نوعی عاشق و معشوق همدیگر را «بهترین»(پرفکتPerfect) می خواهند. از یک اشتباه دیگری سربه زیر می شوند و شروع به بهانه گیری می کنند. طاقت بخشش کمترین گناه طرف مقابل را ندارند و از افتخارات او آنچنان سربلند می شوند که گویی اکسیر جوانی را کشف کرده است. 

 

 

           بشوی اوراق ... که علم عشق در دفتر نباشد 

 

گفتنی است که طی گذر زمان عاشق و معشوق به جایی می رسند که شدّت خواستنهاشون دائم معکوس می شه و بجای اینکه به فکر خود باشند؛ همواره طرف مقابل خود را مدّ نظر دارند. میشه بگی به نوعی «مرام و معرفت» داشتن جای همه ی احساسات شخصی شون رو میگیره. آنچنان که همواره تلاش دارند تا بهترین ها رو برای طرف مقابل خود رقم بزنند. شادی او را برهمه چیز ترجیح می دهند و آنقدر خواستنشان عمیق و زیاد می شه که طاقت کمترین نقص خود را ندارند. همه ی تلاش خود را خواهند داشت تا خودشان بهترین، زیباترین، بااستعدادترین، هنرمندترین، …ترین …ترین برای طرف مقابل باشد. در یک کلام همه ی وجودشان «او» می شود و این یکدلی به جایی می رسد که خود و او را یکی می بینند.  

  

اینجاست که برای پی بردن به عمق عشق می توان دو سوال عمده مطرح کرد. یک = در شبانه روز چند درصد به طرف مقابل فکر میکنند؟ دو = آیا حاضرند برای طرف مقابل بمیرند؟ جواب سوالها هرچه باشد دانستن این مورد مهم است که هرچند ممکن است در یک رابطه ی بین دونفر هر سه موردی را که ذکر خواهم کرد در کنار هم وجود داشته باشند؛ ولی نباید با هم اشتباه گرفته شوند: 1-«رفع نیاز همبستر شدن و تولید مثل» 2- «دلبری عاشقانه(عشق رومانیک) ساده ی دوست داشتن هرچه طرف مقابل دوست دارد و دوست داشتن و دوست داشته شدن» و 3-«پیوستگی شدید طولانی مدّت بین دو نفر(زناشویی)» … در یک کلام « یک عشق رومانیک یک احساس تنها نیست و بیشتر انرژی است که از مغز طرفین تولید می شود.هرچند بسیاری به اشتباه فکر می کنند که عشق در ماهیچه ی قلب وجود دارد ولی به نوعی بخشی از فکر و تفکر آنهاست و در مغز و سر آدمها قرار دارد. همین است که باعث می شود طرفین در راستای عشق هزاران فکر به سرشان خطور کند و کارها بکنند: دست به خودکشی بزنند؛ کسی را بکشند؛ اثر هنری خلق کنند؛ گریه کنند. شعر بسرایند. وبلاگ بنویسند. وبلاگ بخوانند :) مهاجرت کنند و غیره. بهرحال هرچه هست بقول خانم «فیشر»: «دنیای بدون عشق دنیایی مــُرده است». ولی امــّا آرزوی من این است که دلتان با عشق، آرام و شاد و سرزنده باد … راستی آیا عشق چیست؟ منتظر نظرات خوبتان هستم … درود و دو صد بدرود … ارادتمند حمید

 

**** پانوشت: 

= جهت دیدن ویدئوی سخنرانی خانم هلن فیشر با زیر نویس فارسی عبارت رنگی را کلیک کنید. منتظر بمانید تا تصویر پنجره ی ویدئو زیر عبارت فارسی «چرا عاشق میشویم» آشکار شود. چنانچه با مشکلی روبرو بودید، میتوانید این سخنرانی را نیز «اینجا _کلیک کنید» ببینید.

نظرات 29 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ق.ظ

سلام اقا حمید.

بنظر من عشق بد دردیه اما سه چیز دردی عجیبتر وفراتر از عشق هم وجود داره
۱.گشنگی(گرسنه بودن) ۲ .بی پولی و سومی که بنظر بیشتر مراجع دردش از همه بیشتره داشتن دستشویی و پیدا نشدن سراب( همون دستشویی )میباشد


با تشکر محمد از دیار نون

محمد خان
روزگاری مادرم میگفت:«ننه گشنگی(گرسنگی) نخوردی که از سنگ سفت تره» و منم همچنان فکر میکردم پول و نون و بقول شما جیشگاه، واجب ترین های زندگی است ولی الان با آنکه غم نان نمیگذارد؛ بازم میبینم یه چیز واجب تری کمه. البته هنوزم نمیدونم اون چیه ولی بدچیزیه .... شاید هم آرامشی است صدقه سر ....؟... اومممم ... مثلاً عخش؟ کی میدونه؟

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

زهرا پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ق.ظ http://zaneashegh.blogsky.com

سلام استاد
قبل از هر چیزی باید بگم که روزتون مبارک. امیدوارم که همیشه در کنار خانواده شاد و سالم زندگی کنید.
و اما در مورد مطلبتون باید بگم که پست قشنگی گذاشتین.
عشق اگه واقعی باشه هیچ وقت تموم شدنی نیست. اونی که بعد از یه مدت احساس می کنه که عشقش کم شده در واقع عاشق نیست.

زهرا خانم
کدوم روز؟ اون زمونی که ایران بودیم یه جفت جوراب نصیبمون میشد و این روزها دریغ از همون .... با اینحال تشکر.

به نظر من هرچیزی نسبی است و بدون برو وبرگشت کم و زیاد میشه ... فقط چیزی که هست؛ تازه های هرچیزی در اوائل بسیاره و شاید هیجانش بیشتره ... برای مثال برای هرکسی یادگیری زبان در اوائل شکلی صعودی دارد و عجیب هیجان انگیز و جالبه ... ولی پس از چند مدّت با اینکه هنوز و همچنان و همیشه یادگیری وجود داره ؛ اشخاص هی فکر میکنند که فروکش کرده و دیگه هیجانی نداره... به نظر من عشق همیشه هست و میمونه؛ فقط گاهی مواقع شعله اش کم میشه و نیازی است به یک شوک(طلاق، مسافرت، پای رقیب، مرگ و...) تا اون شعله ی به ظاهر خاموش را فروزان کنه.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

نرگس پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://www.nargeseshiraz.blogfa.com

خیلی جالب بود آقا حمید
عشق یکی از زیباترین موهبت های خداونده و آدم باید خیلی شانس داشته باشه تا بتونه این احساس زیبا رو به صورت دو طرفه با یه شخص دیگه داشته باشه...

نرگس شیراز
آی گفتی .... واقعاْ هم چقدر خوشبختی است که عشق دو طرفه ی «دوست داشتن و دوست داشته شدن» نصیب هرکسی باشد. ممنونم از ابراز نظرتون.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

اتی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://2ashegh-1eshgh.blogfa.com

سلام و رسیدن شما به خیر...
راستش تمام مطلبتون رو که میخوندم غرق شده بودم توی روزگار عاشقی خودم...میتونم بگم خیلی کامل نوشتین ....راستش من وقتی عاشق شدم خیلی کوچیک بودم(اول دبیرستان)و اصلا به هیچ کدوم از جنبه هاش فکر نمیکردم...نمیدونستم ایا یه روزی عوض میشه.؟تموم میشه؟کمرنگ میشه یا....
فکر میکنم خدا یه جورایی منو که به قول شما دنبال جفت گمشده ام بودم انداخت توی یه رابطه سالمی که هر چی من و شوهرم بزرگتر میشدیم عشقمون هم بزرگتر و کامل تر میشد..گاهی فکر میکنم گذشت زمان به بقای عشق ما خیلی کمک کرد...چون کاملش کرد و از حالت بچه گانه به بلوغ رسوندنش تا جایی که امروز بعد از ۸ سال که از زندگیمون و و ۱۵ سال که از اشنایمون میگذره شوهرم به من میگه من عشق الهی به تو دارممن هم میگم زندگی بدون عشق مرگه..واقعا با عشق گذشت زمان رو نمیشه احساس کرد..حتی توی قعر و دعوا هم به داد ادم میرسه...ولی من فکر میکنم توی قلبه ادمه..اگه توی ذهن بود فرار میشد ولی توی قلب ماندگار تره..ممنون از موضوع جالبی که مطرح کردین

اتی گرامی
برام جالب بود که شروع عشق اوّل دبیرستان خود را خامی به سمت پختگی تعبییر کرده اید.... به نظر من باید قدردان این پختگی عشق باشید و همواره با تغییری در بعضی افکار و گفتارتون اجازه بدهید شکل و تاثیر دیگر عشق، سبب تازه تر شدن معنای زندگی تان باشد. فکر میکنم یکی از سخت ترین و تلخ ترین فروزان کننده ی شعله ی عشق همان بحثها و دعواهاست که بقول شما باز به داد آدم میرسه. ممنونم از نظرتون.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

اتی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ

راستی روزتون هم مبارک..جورابتون رو گرفتین؟؟؟

ای خانم
دست به دلم نذار .... اگه ایران نصیبی از جوراب داشتیم؛ اینجا که اصلاً یادشون نبود و کو تحویل گرفتن و کو جوراب و کو هدیه؟

ممنونم و بدرود

صبا هستم پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.sabahastam.blogfa.com

درود،
وقتی اولین نظری که لطف کردین واسم گذاشتین رو گذاشتن،خیلی خیلی خوشحال شدم.اما خواستم بعد آپ جدیدم با داشتن یه حرف تازه بعد خوندن نگاه هوشمندانتون برسم خدمتون،اما بار دومی که لطف کردین سر زدین با احترام از دعوتتون به مطالعه پست،اومدم خوندم و
باید بگم متن جالبی بود.
کلیپ رو دیدم.مرسی خوب بود.اما خب کمی جای بحث داره که سعیم اینه به مرور تو مطالب بلاگم بگنجونم.
راستی آقای حمید،من متولد نجف آباد هستم البته اصلاتم از جای دیگست(تا دو سالگی گویا به خاطر شغل مادر ساکن نجف آباد بودیم).
خیلی خوشحالم میکنید.از نگاهتون ممنون و
خوب باشید
عید روهم تبریک میگم.

صبای گرامی
همانطور که عرض کردم اخلاقم اینطور نیست که تبلیغ نوشته ی جدید یا وبلاگ را در وبلاگهای دیگران داشته باشم ولی از آنجا که علاقمند بودم تا نظرات متفاوتی را در این زمینه بشنوم و گردآوری کنم؛ اینبار از بیشتر دوستان دعوت داشتم تا تشریف بیارند و زحمت کشیدید.

جای خوشحالی است تا یک چنین موضوع عمومی و اجتماعی را افراد مختلف با نظر خود تحلیل و بررسی کنند و سبب شوند تا دیدگاه افراد بیشتری به این مسئله عملی تر و دقیق تر باشد و انشاالله فرهنگسازی بهتری انجام شود.

از بابت تبریک عید هم ممنون ... درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

ماه بانو پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ http://mahbanoo.persianblog.ir

با اینهمه اوصاف از عشق چقدر زجرآوره عاشق کسی باشی که بدونی هیچ وقت بهش نمی رسی!

ماه بانوی گرامی
یادتون نره که ... شاید هم این تنها راز پویایی و شعله ور بودن همان عشق است ... مگر نشنیده ای که «چه بسیار آتش عشقی که با آب وصل خاموش شد»؟
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

باران پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:47 ب.ظ http://bojd.blogfa.com

حمید عزیز سلام
اول از همه روز پدر مدل ایرانی عربی را بشما تبریک میگم.
امیدوارم از جورابی که هدیه گرفتید خوشتان آمده باشد !!
اما مقوله عشق :
عشق چیست؟
از معلم دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است
از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول محور نقطة قلب جوان میگردد
از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان
است
از معلم زبان پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:همپای
از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:محبت الهیات است
از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد
از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست
از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:تنها آدم ربایی است که قلب جوان را به سوی خود میکشد
از معلم انشا پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد
از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت: تنها توپی است که هرگز اوت نمی شود
از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها کلمه ای است که ماضی و مضارع ندارد
از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت:عشق تنها میکروبی است که از راه چشم وارد میشود
از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟؟گفت عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر می گذارد
واقعا عشق چیست....؟

آقا محمد عزیز
نگفتم آخرش نوشته های شما طنزی لطیف و نقادانه دربرخواهد داشت؟ کدوم جوراب رفیق ... اگه شانس ماست وقتی روز مرد خارجکی میشه میگند ما ایرونی هستیم و وقتی هم روز مرد عربی اسلامی وطنی میشه میگند ما دیگه خارجی هستیم و دریغ از همون یک جفت جوراب!!؟

میگم چندتایی از این معلمها نیاز به سواد بیشتر دارندا ... آخه به معلم فارسی بگو که «عشق» فعل نیست که ماضی و مضارع داشته باشه .... تازه اش هم ... حالتی است که همیشه درزمان حال میسوزونه ولی بازم به امید زمان آینده طاقت میاره.
اوووف از تعبییر معلم شیمی ... بهش بگو اون اسید سوراخ سوارخ میکنه نه اثر.
راستی عشق جیست؟
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام آقا حمید...

روزتون مبارک...ایشالله که کلی هدیه و کادو دریافت کردید دیگه؟

اصولا چون تا به حال عشق واقعی رو احساس نکردم نمیدونم چی هست چیه کجا هست؟!! دنبالش هستم پیدا کنم ولی هرچی میگردم پیدا نمیشه...این روزها همه دنبال عشق میگردند...شما چطور؟

ولی امیدم به صفر میل میکنه که بشه عشق زمینی پیدا کرد...

اگر کسی هم از عشق و عاشقیش گفت اصلا جدی نمیگرم و میذارم پای یه احساس زودگذر و میگم عشق وجود نداره...مواظب باشه از فرط عشق بلایی سر خودش نیاره

بازم روز پدر رو بهتون تبریک میگم...مطمئنم پدر خوبی برای بچه هاتون هستید...

فعلا

کاکتوس عزیز
شما که فقط از گم شدن عشق و دنبالش گشتن و این حرفها گفتید؟ میگم میخواستید یه سری به بخش گــم شدگان بزنید شاید یافت بشود. والله من هنوز توی معنی اون موندم چه برسه بخوام بدونم چی هست و آیا باید دنبالش گشت یا نه؟

از بابت تبریک روز پدر ممنونم .
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

سپهر پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ

سلام گرم همراه با عشق خدمت آقا حمید
من رو شناختی ؟
روز پدر بر شما گرامی باد.
به نظر من عشق حقیقی در دو مرحله فرد را به چالش می کشه :
مرحله اول : پروراندن عشق در خود فرد است. در این مرحله فرد احساس خاصی به یک فرد دیگر پیدا می کنه و از این جاست که معشوق در نظر عاشق یک فرد ویژه محسوب می شه. مدام حرکات و رفتارهای معشوق خود را در ذهن خود آنالیز می کنه و مدام به دنبال شیوه ای است که بتواند ، این حس که در نهاد او پرورانده شده، در معشوقه خود نیز ایجاد کند. جدا شدن عاشق از احوال خود و تمرکز او بر روی معشوق موجب می شود که بعد از مدتی هویت خویش را فراموش می کند و به دنبال هویتی مشترک بین خود و معشوق است . اگر در این مرحله نتواند، نظر معشوق خویش را جلب نماید با بحران هویتی مواجه می شود و هرگز نخواهد توانست هویت اولیه خویش را بازیابد. اگر در این مرحله توانست نظر معشوق را به خود جلب نماید، هویت جدید او همراه با عشق پرورانده شده است. توجه داشته باشید که در این مرحله تنها چیزی که برای عاشق مهم است این است که قلب معشوق را بدست آورد حال بسته به میزان کمال وی ممکن است راه های صحیح یا غلط را انتخاب نماید.
مرحله دوم : نگه داشتن عشق و حس ایجاد شده. در این مرحله تمام تلاش فرد برای تثبیت عشق ایجاد شده است و همیشه نیاز داره که در وجود خودش حس کنه که این عشق ابدی است. عملکرد صحیح فرد در مرحله اول نقش مهمی برای تثبیت عشق داره. اگر فرد با دروغ و خودآرایی و پول یا وعده های کذایی عشق را به دست آورده باشد، بنابراین تثبیت عشق نا ممکن است و بسته به فرهنگ اشخاص ممکن است سوختن و ساختن را در پیش بگیرند و یا روی آورند به شیوه های سنتی ( مثلا پیش خودشون فکر می کنن که اگه بچه بیاوند عشقشون بیشتر میشه ، که البته تفکری است بسیار ناصحیح و بچه بدبخت را هم دچار تنش های روحی و روانی می نمایند). عشق هر چه ساده تر کسب شده باشد، می توان آن را با یک لبخند کوچک نیز تثبیت کرد.

البته هر یک از مراحل بالا می تواند به چندین زیر شاخه گسترش یابد ، ولی کلیات موضوع برای تمام افراد جهان همین است و بس.
بنابراین عشق تعریف یا استدلال خاصی نداد، بلکه مفهومی است که در بین دو شخص به درستی ایجاد شده و باید تا آخر عمر بر پایه آن مفهوم دوطرفه سیر و سلوک نمایند.
این که عشق را به دوره جوانی نسبت می دهند به خاطر این است که بذر اولیه آن و مفهوم اولیه آن در این دوره در فرد ایجاد می شه، و گرنه عشق جاودانی است.

عشقتون جاودان باد.

آقا سپهر
پرسیدید که شناختمتون یا نه؟ بنده ی خدا اصلاً ذوق همصحبتی با شما سبب نوشته شدن این مطلب شد و حتی سعی کردم توسط ایمیل خبرتون کنم که ....خوشبختانه خودتون تشریف آوردید و اجازه دادید از نظرتون مطلع بشم. بنده هم روز مرد رو خدمتتون تبریک میگم و امــّا:

نظرتون بسیار آموزنده بود ... برام جالب بود که عشق را به دو مرحله ی یک: ایجاد نهال و بذر عشق دومّ: تثبیت عشق
تقسیم کلی کرده بودید. در مرحله ی اوّل گم شدگی هویت جالب بود ولی من فکر میکنم هرگز آنان هویت کلی خود را گم نمیکنند ... ممکن است بارها طی انتقادها و اعتراضاتی که از طرف مقابل خود می بینند؛ احساس پوکی و از دست دادن هویت بکنند؛ ولی در اصل این تخلیه شدن احساسات، سببی است برای گذار به مراحل بعدی و ایجاد و شکوفا شدن هویت جدید ... هرچند که ممکن است باز آن تفکر جدیدشان غلط یا صحیح باشد؛ ولی شعله ی عشق سبب میشه تا همینطور طاقت بیارند و براساس آزمون و خطا صحیح ترین هویت و راه را که در آن لحظه درست ترین تشخیص داده اند ادامه بدهند.
در مورد مرحله ی دوّم. با نظر شما نسبت به ایجاد حس اعتماد متقابل و آرامش از حضور طرف مقابل و تثبیت ابدی عشق موافقم. اینجاست که عاشق و معشوق بطور جدی هرچه سنگ دارند باهم باز میکنند و اجازه می دهند گرما و احساس پرواز از سر اعتماد متقابل را لذت ببرند. ... چه زیبا بود جمله تان که هرچه عشق ساده تر شروع شود؛ میتوان آن را راحت تر تثبیت کرد ولی اجازه بده یک جمله ی را خدمتتان عرض کنم که: برای آدمهای شاد و هیجانی و انرژیک؛ حضور یک طرف مقابلی که اندکی سخت و مرموز مینماید؛ خیلی بیشتر جذّاب تره ... و شاید هم ریشه در همون خودآزاری است که وقتی برای چیزی جنگید؛ بیشتر قدردان خواهد بود.
بازم از بابت ابراز نظرتون تشکر و آرزو میکنم درون و بیرونتان سرشار از عشق باد.
درود و دو صد بدورد ... ارادتمند حمید

احمد-ا جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

یادم است وقتی ما بر آن شدم از عشق مطلبی برای دوستان به نظر دهی بیآوریم آورده بودیم که :
ناگهان چقدر زود دیر می شود " :

عشق ؛ همان روح است که ما با آن آفریده شده ایم .

عشق ؛ روح جاودانه است .

عشق ؛ جوهر وجودی ماست .

عشق ؛ در ژرفای وجود ما موجود است .

عشق ؛ پیوسته با ما بوده و هست .

عشق ؛ غیر مادی است .

عشق ؛ متوقع حضور دائمی معشوق است .

عشق ؛ در هیچ شرایطی مانع از تحقق افسانه ی ش

خصی نیست .

عشق ؛ به زبان جهانی سخنگو است .

عشق ؛ با نگاه به بالا ( آسمان ) رابطه مستقیم دارد.

عشق ؛ با روح جهان ساخته شده است .

عشق ؛ دعایی بی کـــلام است .

عشق ؛ آدمی را به افسانه ی شخصی اش نزدیک و نزدیک تر می کند .

عشق ؛ یعنی پیوستن . که هیچ نیروی در جهان هستی به نیروی عشق غلبه ننموده است . عشق ؛ یعنی تمام شدن در معشوقه .

عشق ؛ یعنی عـــمل .

عشق ؛ یعنی مرگ زندگی و جاودانه شدن با معشوق .

عشق ؛ یعنی ادغـــام با روح خـــدا .

عشق ؛ یعنی همان خـدای گم شده .

عشق ؛ به شیرنی بـــلا و تلخی کشیدن ثبت و ضبط شده است .

عشق ؛ در کنـــــــــار نفرت می نشیند .

عشق ؛ در همسایگی نفرت قرار گرفته است .

عشق ؛ گاهی جانشین نفرت ؛ و گاه هم نفرت جانشین عشق می گردد.

عشق ؛ درو کنــنده ی نفرت است .

عشق ؛ چیزی را مطالبه نمی کند .

عشق ؛ تنها به دادن و سهیم شدن می اندیشد .

عشق ؛ محبت بدون چشم داشت است .

عشق ؛ با نادیده گرفتن گذشته خود را نمایان می کند .

عشق ؛ آسیب پذیر شدن بخاطر خــــداست .

عشق ؛ چیزی نمی خواهــــــــد و خواسته ای ندارد .

عشق ؛ بخشیدن است . اگر جواب بگیرد خوب است ولی اگر هم جواب نگیرد باز دوست داشتنی است .

عشق ؛ به آدم جــــــان می دهــــــــد .

عشق ؛ جوهر وجود و احساس ماست .

عشق ؛ نیروی نادیدنی و چسب کیهان است .

عشق ؛ از بین برنده ی تــرس است .

عشق ؛ جوهـــــر هستی بشر است .

عشق ؛ همـــان تمرکز زندگی است .

عشق ؛ ســــرآمـــد همه چیز زندگی است .

عشق ؛ مخالف ترس است .

عشق ؛ همیشه مهمترین چیز زندگی است .

عشق ؛ حساب ســـــــــــود و زیان نمی کند . عشق ؛ لا بالی است .

عشق ؛ همان قانـــــــــــون طبیعت است .

عشق ؛ عالی تر از بودن است که تنها می توان در قلب مان احساس کرد .

عشق ؛ بلند ترین فرکانس های است که می توان به کائنات ارسال کرد .

عشق ؛ محلی برای بخشیدن و خوشبخت کردن است .

عشق ؛ جایی برای بدست آوردن چیزهای که خــــود نداریم نیست .

عشق ؛ یعنی زنده ماندن.

عشق ؛ کلید چگونه زنده ماندن است حتی پس از مرگ .

عشق ؛ یعنی فراموش نشدن پس از مرگ .

عشق ؛ یعنی برنده شدن و همیشه برنده شدن .

عشق ؛ تنها عمل عقلانی است .

عشق ؛ یعنی نگران بودنت در مورد مسئله شخصی دیگر ؛ به کیفیتی که گوئی مسئله خودت است .

عشق ؛ از روح عاشق زنــــــــــگار زدایی می کند .

عشق ؛ ماده ی خـــــرد والاتــــر ماست .

وعشق ؛ خـــــدا است ؛ خـدا ؛ خدا ؛ خداست .

احمد آقا
وای وای که نمیدونی چقدر اینهمه جملات قشنگ و رو به واقع رو دوست داشتم ... محشر بودند و دمت گرم و خیلی لذت بردم.

چندتایی از جملاتتون را با گوشت و پوست حس کرده ام و باور دارم ولی بعضی هاش رو برای تمرین بیشتر خودم تکرار میکنم:
عشق ؛ دعایی بی کـــلام است
عشق ؛ درو کنــنده ی نفرت است .
عشق ؛ با نادیده گرفتن گذشته، خود را نمایان می کند .
عشق ؛ بخشیدن است. اگر جواب بگیرد خوب است ولی اگر هم جواب نگیرد باز دوست داشتنی است .
عشق ؛ همیشه مهمترین چیز زندگی است .
عشق ؛ عالی تر از بودن است به گونه ای که تنها می توان در قلب مان احساس کرد .
عشق ؛ بلند ترین فرکانس های است که می توان به کائنات ارسال کرد .
عشق ؛ یعنی برنده شدن و همیشه برنده شدن .
عشق ؛ یعنی نگران بودنت در مورد مسئله شخصی دیگر ؛ به کیفیتی که گوئی مسئله خودت است .
عشق ؛ از روح عاشق زنــــــــــگار زدایی می کند .
وعشق ؛ خـــــدا است ؛ خـدا ؛ خدا ؛ خداست

واقعاً هم سخت بود که بین اونها، بعضی شون رو که الان نیاز داشتم انتخاب کنم . راستی اینم یه جورشه که پاسخ نظرنویس رو با جمله های خودش جواب بدیم :) بازم دمت گرم و ممنون ... عالی بود
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام خدمت شما...

اومدین سوال پرسیدین تو وبم همونجا جوابتون رو دادم ولی میخواستم یه نکته ضمیمه اطلاعاتی که دادم بکنم واونم اینه که من همون فاطمه ی دیارنون هستم که یه چندتا مطلب در مورد نجیاد خودمون نوشتم

میدونم الان تعجب کردید...دیگه ببخشید تقصیر من نیست که اینقدر متفاوت بودم اونور با اینور

هن هن هن =گریه
شرطو باختم .... راست میگیا ... چرا من دقت نکرده بودم؟ بهرحال از آشنایی تون خوشبختم و همین جا از بابت هر شوخی یا جمله ای که طرف مخاطب رو یک «آقا» تصوّر میکردم ولی الان مشخص شد که از صدتا آقا، پرقدرت ترند ولو که اسمشون «نسوان ضعیفه ی مخدّره» باشه، عذرخواهی میکنم. میبخشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

حقی جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com

سلام
مخلص کلام اینکه عاشق شدی اون هم از نوع مو بورش داری صغری کبری میچینی راحت باش عزیزم اما من خانومتو ببینم راسی اسم وبلاگش چیه؟

http://hamidhaghi.blogsky.com

حقــّی جان
اینکه تجربه یا دیدگاهتون رو درباره ی عخش پرسیدم؛ کجاش نشونه ی عاشق شدنم بود ؟ رفیق دلت درست که:
1- همون خانمی که دنبالش میگردی مثل رستم بالای سرم ایستاده.
2-معتقده که تا ببینی اشکال نداره ولی حق دست زدن نداری.
3-عزیزدل برادر... من دنبال اینم که عصام!!! کو؟ و آلزایمر نگرفته باشم؛ مو بور رو دیگه بیخیال.

4- از همه مهمتر ... از قدیم هم میگفتند: کافر همه را به کیش خود دانند؛ فکر میکنی همه مثل خودت هنوز شادابند!!!
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

اختیار دارید آقا حمید...مبادا تغییر موضع بدید و جور دیگه رفتار کنیدا

البته تقصیر من هست باید زودتر معرفی میکردم
حالا خلاصه منو ببخشید...و اینکه روی همه تحلیل شخصیتیا شرط بستین یا فقط من؟ :D

کاکتوس گرامی
دروغ چرا من تا حالا فکر میکردم که شما مرد یا بهتره بگم تازه جوانی دانشجو هستید و بیشتر نوشتنها و استفاده کردن از شکلکها، ریشه در جوان بودنتان دارد. ولی الان که دیگه باختم تازه فهمیدم شما نیز از جرگه ی «نسوان مخدّره ی همشیره ی مکرمه ی محترمه» هستید و باید زبان و ادبیاتم را نسبت به شما از دریچه ی رجال مردان مرد باغیرت ایرونی اسلام زده تنظیم کنم. بهرحال بازم ببخشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

ناشناس شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ق.ظ

اول از همه اجازه می خوام اون جمله برنارد شاو رو به صورت کاملتری بگم: عشق غلو کردن تفاوتهای یک زن نسبت به زنان دیگر و یا یک مرد نسبت به مردان دیگر است...
عشق یک جور اهمیت دادن زیاد به یک شخص بخصوص است. یک جور توجه خاص و بیشتر و حساس شدن( شما بخون پریدن برق سه فاز از چشم) به آن شخص و حتی اسم و نشانی از آن فرد در هر جایی... یک میل و آرزوی زیاد به تماس و ارتباط وشاید حتی گرما و انرژی بدن آن فرد...
اینکه آدم در چه موقعیت زمانی و مکانی در طول عمر خود باید باشد تا چنین تجربه ای برایش پیش بیاید خودش احتمالا مسئله ای جداست ولی احتمالا مواد شیمیایی خاصی در بدن بیشتر میشه و بدن در یک حالت خاص قرار می گیره... به هر حال جدا از این توصیفات حال عشق را کسی می داند که تجربه اش کرده باشد .. عشق تمایل بی نهایت به دست یافتن به تمامی موجودیت یه فرد و یا تمایل بی نهایت به تسلیم محض یک نفر بودن است...
بدون عشق دیدن دنیا از دو چشم شیشه ای عروسکی بی جان است. عروسکی انباشه از کاه! که فقط با هر لمسی نا خود آگاه و مسخره جمله " من چقدر خوشبختم" را بی جان تکرار می کند...

ناشناس عزیز
قبل از هرچیز خدمت شما خوش آمد عرض میکنم و امیدوارم که در این سراچه به شما خوش بگذرد ... بهرحال ببخشید که جز قلب و نهایت گرمای ارادتم، وسیله ی دیگری برای پذیرایی ندارم و امــّا:

چقدر این نظرنوشته ی شما رو لمس کردم. به نوعی آن را کاربردی و نزدیک به واقعیت دیدم. خوشحالم که بسیاری از جمله هایتان همسو با نوشته ی خودم بود و رگه های مشترک در آنها بسیار بود :« برجسته تر شدن اسم و رسم طرف مقابل عشقی ... حال عشق را موهبت عشق چشیدگان دلسوخته میدانند و بس ... تمایل بی نهایت به یکی شدن با او و به نوعی خود خود خود او شدن ... واقعیتهای زندگی رو از دریچه عشق جور دیگری دیدن و ...».

بازم تشکر میکنم و چقدر جمله ای که بیانگر « موقعیت زمانی و مکانی و سن و هورمونهای داخلی بدن در ایجاد عشق سهمی بسیار دارند» برایم تامل برانگیز بود. و همچنین جمله ی آخرتان را بسیار زیبا دیدم که بسیارند کسانی که خوشبختی را در داشته هایشان میبینند ولی نمیدانند که اصلی ترین نیاز روح و جسم را ندارند. ... موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

زهرا شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ق.ظ http://zaneashegh.blogsky.com

استاد ممنون از نظرتون.
باید بگم که پست جدیدم رو بنا به دلایلی در مورد عشق نوشتم. بد نیست بخونید و نظر من رو کامل بدونید.

زهرا خانم
خوشحالم که دوستان یک به یک شروع کرده اند این مبحث مهم نسل جوان و حتی ما نوجوانان هفتاد سال به بالا رو بررسی بیشتری میکنند.
چشم وقت کردم حتماً خدمتتون میرسم و از نوشته تون بهره ی بیشتری میبرم. موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود... ارادتمند حمید

مینو شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ق.ظ

باسلام
بنظر من بین عشق ودست داشتن خیلی تفاوته عشق (بقول دکترشریعتی ) عشق یه جوشش کوراست وپیوندی ازسر نابینائی اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و ازروی بصیرت
اگر چه من فکر میکنم دیگه امروزه حتی عشق واقعی رو هم نمیشه پیدا کرد حد اقل توی جوونها
موفق وموید باشید

مینو خانم گرامی
بنده هم این سخن دکتر شریعتی را بسیار قبول دارم ولی باز همین جا هم توجیه و تفسیر ذهنی دکتر را میتوان باز تعبییری دیگر کرد و اینکه وقتی فرموده:
«خدایا! به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است، و به هر که دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است» شاید در ورای ذهن و منظورشان عشقهای لحظه ای و یک طرفه و هوس بازانه بوده؟؟؟
بهرحال بازم از ابراز نظرتون تشکر میکنم ... موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام همشهری عزیز. با این اوصاف مطمنا عشق تا قبل از وصال این رنگ و بو ها رو می ده. ولی فکر می کنم بعد از وصال به مرور کمرنگتر می شه و عادی . عشق وقتی پایدار می مونه که منع بشیم. البته نظر من اینه.

پیروز باشید.

شیرین خانم
البته نظر شما در مورد بسیاری درسته و صدق میکنه ولی من فکر میکنم که حتی همان عشقهایی که به هم رسیدند ولی به مرور زمان رنگ اولیه اش رو باخته، در اصل رنگ تازه تر و پخته تری بخود گرفته. هرچند که همان تکرارها و دور شدنها هم نیازی به یک شوک(دعوا و قهر، مسافرت و دور شدن، خیانت و مرگ و ...) دارد تا باز شعله ی کم سو شده اش شعله ور شود.... متشکرم از ابراز نظرتون.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

مینو شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ

با سلام مجدد
نوشته ی قبلی رو اصلاح میکنم (بین عشق و دوست داشتن)
اشتباه تایپی بود ببخشییییییییییییییییید

هرچند مفهوم بود و نیازی به تذکر نداشت ولی از بابت توضیحتان ممنونم و شرمنده ام که بنده در اینکه چطور میتونم همون رو ویرایش و اصلاح کنم ناشی ام و بذارید لطفش به همون باشه. پیروز باشید.

شهریار شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ق.ظ http://irangardish.blogfa.com

سلام و درود
حاجی ما زن و بچه داریم ،‌ این موضوعات انحرافی چیست که اینجا می نگارید......

شهریار جان
قرار نیست که تازه سربیفتید و با راه انداختن اندرونی تجربه کنید ... میخواستم یادت بیارم که فکر نکنید پیر شدیم و از ما گذشت ... با همان زن و بچــّه تان عشق را تازه و تجربه کنید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

سین. کاف شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ http://daqqolbab.blogfa.com

سلام. با اجازه لینک وبلاگتون رو اضافه کردم.

موفق باشید.

اجازه ی ما هم دست شماست ... دوست عزیز، من باید از شما تشکر کنم که این سراچه را قابل میدانید. برای یک وبلاگنویس چه چیزی بهتر از اینکه دوستان دیگر افتخار آدرس دهی سراچه اش را برای دیگر خوانندگان فراهم کند؟ دمت گرم و تشکر ... موفق و پیروز باشید. ضمناً آخرین مطلبتان را نیز مطالعه کردم ولی چیزی برای گفتن ندیدم ... لذا اگه ردی از اسم و نظر بنده ندیدید، از این روست. یا حق.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

وای ازین بحثهای سخت سخت نکنید.کلی فسفر سوزندم رو این موضوع.عشق حس قشنگیه وقتی وارد زندگیت میشه .اگه همه چی داشته باشی و عشق نداشته باشی انگار یه چیزی کم داری و بدتر از اون اینکه هیچی نداری و عاشق میشی.یا باید فداکاری کنی وعشقت رو قربانی کنی.یا باید عشقت رو بدست بیاری و زندگیت رو فدا کنی.بیشتر ازین نمیتونم توضیح بدم
من اون گزارشاتتون رو بیشتر دوست دارم.بزار ببینیم دنیا کی به کیه

شما دیگه چرا میگید سخت؟ خوشبختانه بسیاری از مراحل زندگی را پشت سرگذاشته اید و الان درحال تجربه ی عشق مادر به فرزند هستید و میتوانستید با دیگر احساسات و تجربه هایتان مقایسه کنید و شباهتها و تفاوتهایش را برای دیگر دوستان جوان برشمارید شاید که درس و دانشی برای آنان دربر داشته باشد. ولی عجب جمله ی دردناکی را گفتید و مرا به یاد جمله ای انداخت. دیده اید که بچه ها وقتی کوچکند دائم در حال دعوا کردن با هم هستند. عاشقی اینطور توصیف کرده است:«تا وقتی کوچک بودم میگفتند که دوستش داشته باش، وقتی که بزرگ شدم و دوستش داشتم؛ گفتند فراموشش کن».

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

مریم (دوست مرضیه نجف آبادیه) شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام
در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.
عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می‌بیند
ولی با تمام این حرف‌ها من عاشق همسرم هستم و بسیار برام قابل احترامه .

اوّل: از هرچیز : خیلی خیلی خوش آمدید و امیدوارم که در این سراچه به شما خوش بگذره و لطفاً تعارف نکنید و از خودتون پذیرایی کنید.

دوّم: بسیار ممنونم که چگونگی مهمان شدنتان را فرمودید و بنده را مدیون مرضیه خانم کردید و این شکلی باید ازشون تشکر کنم.

سوّم: من یکی ترجیح میدم کاه رو هم با لذّت یونجه ی سبز بخورم تاسختی کلوخ و سنگ. خاصیت زندگی این است که آدم را دائم به سمت آن میبرد که نیمه ی پرلیوان را نبیند؛ پس چه بهتر که چیزی به نام «عخش» پا به میدان بگذارد تا دنیا را رنگی ببینیم.

راستی ... انگاری اون عینک رو دارید نهههه؟ ... آخه نوشتید عااااااشق همسرتونید ... مبارکبادتان. موفق و پیروز باشید .
درود و دو صدبدرود ... ارادتمند حمید

مرضیه کاظمی شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://marziyehkazemi.blogfa.com

این که عشق چی هست رو نمی‌تونم بگم، چون حس خودم راجع به این موضوع در حال حاضر برام خیلی گنگ هستش و متاسفانه ناراحت‌کننده.
و این که انسان‌ها جفت بودن از اول و لازمه درک عشق خدایی وجود یک عشق زمینی هست و اینا، شاید درست باشه ولی در حال حاضر به هیچ کدومشون اعتقاد ندارم.
شاید نظرم زیاد جالب نباشه ولی این حس درونی من از عشق هستش. من غیر از دروغ و دورویی چیز دیگه‌ای از عشق حس نکردم.

ببخشید حمید آقا با نظر بدم وبتون و نظرتون رو مکدر کردم

توجه توجه: بنده به تعداد یک خواننده ای که نظرنوشتند؛ مدیون مرضیه خانم هستم . ترا خدا لااقل یه نفرتون برید و محکم و صریح و اساسی و اگه میشه چندبار یادآوری کنید که از طریق بنده به وبلاگ ایشون معرفی شده اید شاید که بدهکاری بنده کمتر باشه ... باور کنید من یکی حالشو ندارم سرپل صراط روی یه پام وایسم تا ایشون از سرمدیون بودن بنده درگذرند ... ترا خدا برید ... باور کنید آمرزیده ی دو دنیا میشیدا...

مرضیه خانم
دیدی که من تلاشمو کردم ... ایشاالله که گوش بدهند و چوبخط ما هم کمی متعادل تر بشه ...!! وامــّا
همه ی اینها رو گفتم تا بدونی که به هیچ وجه وبلاگ یا نظر بنده رو مکـدّر نکردید .... شاید باورتون نشه که من منتظر نظرات مخالف بیشتری هستم ... اصلاً سوال را خیلی کلی پرسیدم که :آیا عشق چیست؟ تا هرکس دیدگاهش را مطرح کنه. در مورد دیدگاه شما هم فقط میشه گفت:

حیف و صد حیف که دروغگویانی پیدا میشوند که اسم و رسم عشق را لکه دار میکنند ... نمیدونم اسم این چیزها رو بذارم عشقهای کاذب دروغین لحظه ای یک طرفه ی منفعت خواه؟ یا نه؟ بهرحال بازم تشکر میکنم.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

مریم شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ب.ظ http://oddlife.blogsky.com

سلام و وقت بخیر...
مبحثتان جالب است ...
عشق به نظر من یک نشانه دارد: کاملتر می کند، بزرگتر، فهمیده تر، با شعورتر، مهربان تر، در یک کلمه انسان تر.

به به مریم خانم گرامی

رفقا ... دوستان .... اگه میخواهید نمونه ای از عشق واقعی رو ببینید؛ پیشنهاد میکنم یه سر به وبلاگ خوب مریم خانم بزنید و ببینید که هرچند سختی های زندگی سبب میشه احساسات و احوال دائم پایین و بالا بشه، هرچند که بارها همه چیز ازدست میره ولی اصل همچنان باقی است .... بهرحال

مریم خانم خوب هستید که؟ بینهایت از جمله ی کوتاه ولی سرشار از معنایتان تشکر میکنم .... فهمیده تر ... باشعورتر ... مهربان تر ... و در یک کلمه انسان تر .... آخ که چقدر دلم میخواد «آدم» باشم ... «تر» بودن و «آن سان » بودن هم پیشکش.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کزدیو و دد ملولم و انــســــانــــم آروزست...حضرت مولانا

تشکر از محبت حضور و نظر خوبتان ... موفق باشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

حقی چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com

خاب هالا ترسو

ما یه چیزی واسه تغییر زاءقه ی خودمون گفتیم ها

اما...........

عشق انست بروید

نه انکه اقام بگوید

حقی چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ب.ظ

که ی عشق انست که بروید از قلم افتاد تصحیحش کردم

امین جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ق.ظ

سلام حمید جان ارادت داریم:

عشق= عین شین قاف: علاقه شدید قلبی.

گود لاک اند تیک کر

دوست یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام
فقط...
اگه عاشق شدید بدانید لذت حسرت فراق و خاطراتش خیلی شیرینتر از رسیدن به وصاله...
به قول استاد ادبیات فارسیم : عشق نرسیدنه.چه عاشق و معشوق هایی که عاشقتر و معشوق تر از شیرین وفرهاد.خسرو شیرین و.... بودن اما با رسیدن به وصال اسمی ازشون نموند... پس بچشید عشق پاک را نه ...
دوستون دارم

دوست گرامی
در عین اینکه با نظر شما کاملاً موافقم ولی خودمونیما .... ما شرقی ها هم عجیب همه چیز رو پیچیده اش میکنیم و از جمله شادی و غم و عشق .... آخه کی گفته اون پدری که از آدم در حسرت و جدایی اش درمیاد خوفه ؟؟؟ ولی شوخی میکنم و درست گفته اند که «آب وصل، آتش عشق را خاموش کند» هرچند که گاهی مواقع همین دوری و هجرانه که باعث میشه عمق و غنای عشق واقعی از دیگر احساسها و کنشها متفاوت باشند.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد