مدتها بود خونه نشین شده بودم و کم کم داشتم می پوسیدم که بالاخره فرصتی دست داد و از خونه زدم بیرون و به همراه برادرم راهی ایالت کنزاس شدیم. شاید اسم «جاپلین» بخاطر حوادث طبیعی اخیر و تندباد و دیدار برادر «اوباما» از اون منطقه، آشنا باشه؟ ولی شهرت شهری کوچک به نام «کافی ویل» در نزدیکی جاپلین، باعث شد که سفر دو روزه ی ما به چند علت به آن شهر باشه. اولین دلیلش اینکه روزگاری نه چندان دور تعداد بالایی _نزدیک به دویست نفر ایرونی و بچه نجف آبادی_ در این شهر تحصیل می کردند؛ ولی امـــروزه حتی یه نفر هم ، اینورا بال نمیندازه.
نمایی از ساختمان محل تشکیل کلاسهای کالج _ کافی ویل
دلیل دومی که برای سفر به این شهر داشتیم؛ دیدار از خارسو و بــُرسوره(مادر و پدر همسر) برادرم بود که هرچند هیشکی نمیدونه تقدیر چه میخواد ولی آفتاب لب بوم اند و دیدارشون واجب.
مـــِــری و بـــیـــل بوگارت _ مادر و پدر دانا _ همسر آمریکایی برادرم
این شهر زمانی حدود بیست هزار جمعیت داشته، ولی الان بیشتر به شهر مردگان شبیه تره؛ با این حال هنوزم مشهوره و عمده ترین دلیلش هم اینه که حدود 120 سال پیش محل کشته شدن دو تا از برادرها و (_نیز دوتا از دوستانشون و_) دستگیری برادر کوچکتر دسته ای از معروفترین یاغیان و دزدان آمریکا به نام «دالــتــون»ها در این شهر بوده. دالتون ها در اصل علیه گذر قطار از زمینهای اجدادی شون دست به اعتراض زدند و کم کم رو به دزدی و سرقت آوردند و شاید با یاد آوری کارتون «لوک خوش شانس» بتونید اونها رو به یاد بیارید. اونچه که مهمه اینکه ساختمان همان بانک و زندانی که در حین سرقت باعث شد کشته و زندانی بشند بصورت همان چیدمان قدیم برای بازدید توریستها بازه.
بانک محل سرقت و کشته و دستگیر شدن باند دالتون ها
ورودی بازداشتگاه محلی
ماکت جنازه های بازدداشت شده ی دو برادر و دو عضو باند دالتون ها
سنگ قبر سه تن از افراد باند دالتون ها در شهر کافی ویل ایالت کنزاس
گفتنیه که به همین مناسبت موزه ای هم پذیرای توریستهاست که بر دیوار آن نقشه ی کامل عملیات سرقت و کشته و دستگیری گروه «دالتون»ها رو کشیده اند.
نقشه ی عملیات سرقت، کشته شدن و دستگیری باند برادران دالتون
موزه ی دالتون ها _ صندوق عقب(چمدان چرمی) ماشین رو دقت کردید؟
معاون کلانتر که پشت ستاره ی حلبی اش، قلبی از طلا داشت
یکی از چیزای جالبی که در شهرهای قدیمی جلب توجه میکنه، وجود ستون(کپسولی) است بعنوان یادبود که مردم شهر با دفن اشیا، نامه ها، عکسها و چیزهای جالبشون اجازه میدهند تا نسلهای آینده در صد سال بعدش آن دفینه را باز کنند و بدین شکل خاطراتی بسازند و شاید هم سندهایی به تاریخ بیفزایند.
دفینه ی یادگاری برای نسل های آینده در صد سال بعد
از دیگر اهمیتهای این منطقه اینه که وجود نفت نامرغوب در سطح بیست تا سی متری زمین سبب شده که تا چشم کار می کنه در فاصله ی کمتر از یک کیلومتر، دکلهای کوچک نفتی در زمینهای کشاورزی به طور شبانه روز اقدام به پمپاژ و ذخیره ی نفت استخراج شده در مخزن مجاور چاه، جهت پالایش میکنه.
دکلهای کوچک استخراج نفت در میان زمینهای کشاورزی
خوش شانسی من بود که تونستم در فستیوال عرضه ی انواع غذاها که به مناسبت «هالووین» (مراسمی شبیه به قاشق زنی چهارشنبه سوری) برپا بود؛ شرکت کنم. وقتی برای یکی از فروشنده ها توضیح می دادم که غذایی به نام «شش کباب» غذایی ایرونیه تعجب کرد. گفتنیه که این کباب از ترکیب شش مورد خوراکی (فلفل، گوجه، پیاز و…) و نیز گوشت(سفید و قرمز) تشکیل می شه. بدین شکل همه ی آمریکاییها پیشاپیش میدونند که عدد شش(سیکس) و همچنین کباب(باربیکیو) به فارسی چی میشه.
کباب مخلوط سلطانی یا همون شیش کباب
همانطور که عرض کردم همزمان شدن مراسم «هالووین» و فستیوالی که در اصل برگردان شده ی همون واژه بود و به «نیو والا» مشهوره سبب شده بود که مردم شهر در یک خیابان درازی جمع بشند و دم و دستگاه شکلات دادن به بچه ها و بزرگترهایی که هر کدومشون یک کیسه یا سطلی به دست گرفته بودند؛ برپا باشه. به این ترتیب هم اونایی که علاقه به شکلات دادن داشتند در یک محل جمع شده بودند و هم اینطوری همه میتونستند ذوق و سلیقه ی خودشون رو در گریم چهره و انتخاب کاستوم(لباس مخصوصشون) به نمایش بگذارند.
«نیو والا» برعکس نویسی شده ی واژه ی هالووین یا همان قاشق زنی آمریکایی
و باز فرین و بازپوشیدن لباس سال گذشته اش. لـِــیدی باگ یا عروس خدا / کفش دوزک
آدمهای گــُنده و کاستوم(لباس مخصوص) هالووین و توزیع شکلات از داخل صندوق عقب ماشین
خانواده ای آمریکایی و پوشیدن لباس ژاپنی / کره ای برای متفاوت بودن
البته فکر نکنید که این مراسم قاشق زنی آمریکایی و پوشیدن لباسهای عجیب و غریب که در اصل تاروندن ارواح خبیثه؛ فقط متعلق به کوچکترهاست ؟ دیدنیه که چطور مردم زیادی درب خانه هاشون رو با کدوهای زرد؛ مترسکهای روح و ترسناک، سنگ قبرهای مصنوعی، چراغهای چشمک زن، توریهایی شبیه به تار عنکبوت و غیره تزئین کرده اند و حتی بعضی هاشون نه تنها لباسهای عجیب و غریب می پوشند بلکه قیافه هاشون رو هم آرایشهایی می کنند که دیدنیه.
مو سیخی !!! بگم الهی مثل من کچل نــشـی !!؟
به خوابت نیاد ... دل خوش و حوصله ی زیادی ... پاچه اش کو؟
در قاره ی آمریکای شمالی ، از خانواده ی راسوها؛ گونه ای وجود داره به نام «اسکانک» Skunk که وقت خطر از خودش بویی تولید می کنه که تا کیلومترها ادامه داره و اگه ماده ی بدبوی اون به لباس کسی ریخته بشه هیچ راهی نداره جز آتش زدن یا خاک کردن لباسها ، چرا که بوی زننده اش حد نداره . فکر کنم «راسوی گندناک»(گند راسو) بهترین اسمیه که میشه براش انتخاب کرد. ولی خودمونیم این خانمه نه تنها بوهای خوف خوف می داد؛ بلکه مقبول و دیدنی هم بود …. مگه نهههه!؟
تا باشه راسو هم اینطولکی باشه ... مگه نهههه !!!
این هم بهانه ای برای به روز آوری وبلاگ … موفق و پیروز باشید … تا درودی دیگر دو صد بدرود … ارادتمند حمید