از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

عاشقی و پشیمونی

بالاخره هفته ی اول و پر مشغله ی شروع کلاسها سپری شد و امیدوارم که توفیق بشه و بیشتر در خدمتتون باشم. برعکس همه ساله و بعد از مدتها اولین برف رو داشتیم و هرچند سرما کمی میسوزونه ولی به شدت احوال اون دوستی نیست که این روزها سخت غمگینه و ما را در بی نشاطی خود،  دلخون کرده. حکایت همونیه که بقول مادرم: «یارو نه دردی داشت و نه بیماری، یه سوزن بخودش میزد و می نالید.» آخه رفیق! دنیا که ارزش خیلی چیزها رو نداره که … طاقت بیار و تحمــّل کن که پایان شب سیه، سپـیـد است.


کــجـــایـــی مـــادر خــــوبم، کـــجــــایــــی؟


سالروز پرواز خاله ام _ که جایگزین مادرم بود_  گذشت  و منم که  بچه ننه ای. پس اجازه بدید چیزی نوشته باشم و از شادروان مادرم نیز یادی و چند کلمه ی کوتاه از او:

توی عروسی میزد و میخوند … «عروسی غلاغه(کلاغه) بزنید/یه پاش چلاقه بزنید.»  ننه جون کجایی که دیگه عروسی آدمها هم آنچنان شادی  نداره چه برسه به عروسی کلاغها … هر وقت از چیزی تعجب می کرد با آهی می گفت: «با این دوتا چشای کوچولی چه چیزایی که ندیدیم».  نیست که ببینه احوال آدما و روزگار حالا دیدن و تعجب کردن داره.... بهش گفتم: ننه! عاشقی بد دردیه ها.  گفت: «گشنگی نخوردی که از سنگ سفت تره.»  کاشکی بود تا می گفتم: نیستی ببینی که چه عاشقان  گشنه ای  که هر دوتا درد «دل و شکم» رو با هم دارند؟ و باز گفت: «عاشقی یه شبه و پشیمونیش هزار شب.» خدا رو شکر نیست ببینه که هزارون شبه  پشیمون و حسرت به لب اینم که چرا یه شب عاشقی نکردم؟   موفق و پیروز باشید …. درود و دو صد بدرود …. ارادتمند حمید

گاه گاهی به یادت غــزلــی مـی خـوانــم

تا نگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست(غافل از فاصله هاست)

خوب رویان همه گر با دل من خوب شوند

تو عزیزی و حساب دل من با تو، جداست

نظرات 32 + ارسال نظر
باران(محمد) شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:46 ب.ظ http://bojd.blogfa.com

سلام حمید عزیز
چه چهره دوست داشتنی ...خداوند قرین رحمتهای خودش بدارد ایشون رو ...واقعن نعمتهای بی بدیلی هستند و بودند والدین.

آقا محمد عزیز

بی نهایت از بابت حضور گرم و کلمات خوبتون تشکر دارم و آرزو می کنم که نعمت تندرستی بر سر شما خانواده ی محترمتون گسترده باد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود.
ارادتمند حمید

زهره شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام حمید خان
18 سال پیش مادر بزرگ من که از قضا خیلی به این عکس شباهت داشت فوت کرد و به جرات می تونم بگم روزی نمی گذره که یادش نیافتم و دلتنگش نشم و این ثابت می کنه محبت جاودانه است.

زهره خانم گرامی

با کلام شما کاملن موافقم و بعضی ها هیچوقت از دل نروند ولو که از دیده رفته باشند ... برای شما و خانواده ی محترمتون بهترینها رو آرزو دارم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کیوان شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ

بابا عجب مطلبی گذاشتی دست مریزاد

کیوان عزیز
قبل از هرچیزی خدمت شما خوشامد عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه. جا داره از بابت ثبت اسم و نظرتون و نیز همه ی تشویقهاتون تشکر خاص داشته باشم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مینو یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ق.ظ

سلام
خدا رحمت کنه مادرگرامیتونو واقعا آدما قدر روزهایی که باهم دارند رو خوب نمیدونندمن هم به یاد دوبرادر عزیز ازدست رفته ام اشکام جاری شد

مینو خانم گرامی

بی نهایت از بابت همه ی آرزوهای خوبتون تشکر می کنم. جاداره بنده هم ضمن آرزوی صبر، طلب آرامش دوچندان برای شما و خانواده ی محترمتون دارم. با شما موافقم که درد از دست دادن بعضی ها همیشه ی دوران تلخه ولی چه میشه کرد که این واقعیت جاری زندگیست و باید اسم و یاد اونها رو در قلبمون زنده بداریم و بگذاریم و بگذریم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شهریار یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ http://irangardish.blogfa.com

یادش و نامش گرامی

شهریار جان
بی نهایت سپاسگزارم و تشکر.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود.
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ب.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خوبین؟ سالگرد از دست دادن عزیزانتان را به شما تسلیت عرض می نمایم

شیرین خانم گرامی

از احوالپرسی هاتون ممنونم و همچنین تشکر از بابت ابراز همدردی تون.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

باباعلی یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ب.ظ http://parsavaghef.blogfa.com

برای ارواح تمام رفتگان رحمت و آمرزش آرزو می کنیم .

باباعلی نازنین
بی نهایت از همه ی آروزهای خوبتون تشکر میکنم و در یک کلام«آمین».

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

امیر یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام حمید عزیز
خداوند روح تمامی گذشتان مخصوصا" مادر مهربان و بزرگوارتان را شاد کند ، الحق و والانصاف که پسر با معرفتی هستی ، حمید خان بنده به نوبه خود فاتحه ای خواندم و برای بقای عمر و سلامتی شما و خانواده محترمتان دعا کردم.
شاد باشید.

امیرجان عزیز
از بابت آرزوهای خوبتون تشکر میکنم و بنده هم آرامش و رحمت ابدی درگذشتگان شما رو دعا دارم.

جا داره از فاتحه خوانی شما هم تشکر کنم. همینه که میگم: مرام و معرفت برازنده ی شماست و بس.... تندرست و دلشاد باشید.

موفق و پیروزی از آن شما ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

HAMED دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ق.ظ

سلام اقا حمید
خدا بیامرزه همه رفتگان رو بالاخص مادر رو که هر جا باشی نگرانته ولو بدونه که زندگیت راحته ، خوب اخه بچه پاره تن پدر و مادر هست
این روزا حال ما هم بهتر از شما نیست چه میشه کرد باید عادت کرد به امید فردایی بهتر داشتن میسوزیم و میسازیم
داره یواش یواش غم بعد از ظهر های جمعه تو دلم کم رنگ میشه چون لحظه به لحظه ام شده
درود و دو صد بدرود

حامد جان
از بابت کلمات مثبت و خوبتون تشکر میکنم و بنده هم برای همه ی درگذشتگان شما آرامش ابدی آرزو میکنم.

در ضمن رفیق ... نبینم هوای دلت، غروب جمعه ها رو حس داشته باشه ... طاقت بیار که از قدیم هم گفته اند: هیچ چیزی بی بها نیست و بقول خودتون امید به فردایی بهتر، بهترین دلیل مقاومت کردن شماست ... بقول ترانه ای از فریدون ... طاقت بیار توی این روزای انتظار/ طاقت بیار توی این شبهای تار/طاقت بیار و قلبتو به دست تنهایی نده و ..../زمزمه ی رسیدنه، پشت سکو جاده ها/چند تا قدم مونده فقط، به خاطر خدا بیا ....

شنیدن ترانه ی مورد نظر رو در لینک زیر پیشنهاد میکنم
http://www.iransong.com/song/58328.htm

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهتاب دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ق.ظ

دخمرچی تون شکل مادربزرگش هااااا. نیست؟!

مهتاب گرامی

نمیدونم قبلن خدمتتون خوشامد عرض کرده ام یا نه؟ بهرحال آرزو میکنم که در این مکان به شما خوش بگذره و تشکر خاص دارم از بابت ردی که از اسم و نظرتون بعنوان زینت این سراچه به جا گذاشتید.

در مورد سوالتون: والله چی بگم ... دختمرچی ام که کپی خواهرشه و هردوتاشون کپی برابر با اصل بچگی های خودم ولی با مادرم خیلی نزدیک نیستند ... هرچند شاید شماها بتونید رگه هایی از شباهت رو بهتر ببینید.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

راضیه دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ق.ظ

حمید خان،
سلام.... چه خوب شد این امتحانها تموم شد و هفته اول کلاسهاتون هم تموم شد که ما بتونیم باز هم نوشته های زیبای شما را بخونیم. خودمونی بگم: وقتی نوشته هاتون را می خونم کلی کیف می کنم! همه مطالبو خوندمو کیف کردم: کریسمس، تحویل سال نوی میلادی و وصیت نامه. حالا اگه همین یک نظر واسه همشون قبوله که هیچ و گرنه برم واسه همشون نظر بذارما !

حالا بریم سراغ این دوست ناراحت: احیاناً من نبودم؟
حمید آقا اشتباه کردینا. مثل اینکه بیشتر از یک دوست ناراحت دارید. این طاقتم منو کشته.......

راستی اون عاشقی و گشنگی..... یک قسمت دیگه هم داره که اینجا اضافه اش می کنم کمتر دیده بشه :
... نگرفته که هر دوش یادت بره!!!

راضیه خانم گرامی
ایشاالله که بتونم با مطالب تازه تر و بیشتر در خدمتتون باشم ... در ضمن، نظر لطف و محبت شماست که همین تک نظرنوشته رو هم ثبت کردید. از سر بنده زیاده و دیگه نیازی نیست به زحمت بیفتید و برای تک به تک نوشته های اخیر، نظری جداگونه بنویسید.

راضیه خانم محترم
بهرحال هرکسی به فراخور حال و زندگی شخصی اش ناراحتی ها و مشکلاتی داره و چاره ای نیست بجز همونی که خودتون فرمودید ... طاقت بیاریم و طاقت بیاریم و طاقت بیاریم یا بقول «ابی» در ترانه ی «تحمل کن» بازم تحمل کنیم شاید که بهبودی حاصل بشه.

در مورد اون کلمه که «جیشت نگرفته تا عاشقی یادت بره» با شما مفوافقم(موافقم)

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سپهر دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام آقا حمید
امیدوارم حال و احوال تان خوب باشه.
بحث از عشق و دوری از یار نمودید و دل ما را کباب نمودید. چه بگویم از این دردی که ویرانگر است.
ولی این روزها گرانی و عدم امید به آینده ای روشن، حال بَق بَقو کردن را از ذهن می رباید و عشاق شرمنده لقمه نانی برای مرغ عشق خود هستند. حال اگر در این وضعیت حقوق شما را بخورند، دیگر حالی و احوالی برای آدم باقی نمی ماند.
روح مادرتان شاد باشد که سرمه ای از بادام و فندق بر ابرو و چشمان داشتند.
سربلند و سرافراز باشید.

سپهر جان عزیز

دادا نبینمت با هر اشاره ی ما کباب بشیدا ... اینطوری دیگه چیزی برات نمیمونه و کم کم جزغاله میشیا

با کلمات شما کاملن موافقم که «گشنگی و فشار ج.ی.ش» دیگه نایی برای زندگی کردن نمیذاره ، چه برسه به عاشقی ... بهرحال چه میشه کرد؟
از بابت کلمات خوبت تشکر ... موفق و پیروز باشید

درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

نداشتن مادر خیلی سخته.خدا روح مادر و خاله تون رو قرین رحمت کنه.

وحیده خانم گرامی

تشکر از کلمات خوبتون و بنده هم بهترین ها رو برای شما آرزو میکنم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

nima دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.ekhc.blogfa.com

سلام.وبلاک خوبی دارین تبریک میگم بهتون. حتما به من هم سر بزنین و نظر بدیت.با تشکر

نیما جان

راستش شنیدن این جمله دیگه برام تکراری و بی خاصیت شده ... به نظرم حضور افراد در یک وبلاگ باید براساس علاقه باشه ... هرچند این دست تبلیغات بی تاثیر نیستند ولی بنده به شخصه اگه وبلاگی رو دوست داشته باشم که خدمت میرسم وگرنه شرمنده.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محسن 2009 سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ق.ظ

حمید جان همه ما هم دردیم و در این اوضاع تاسف بار فقط امید به آینده ای مجهول داریم تا شاید اوضاع تغییر کنداما آنچه در امروز که آینده دیروز است می بینیم بدتر شدن است ...
حال همه ما کمابیش مثل هم است .
افسوس که قدر نعمت پدر و مادر را تا وقتی داریم نمی دونیم ، خداوند پدر و مادرو تمام رفتگانت را بیامرزد و قرین رحمت بفرماید و طول عمر تو دوست عزیز و خانواده را دو چندان نماید . آمین
مثل همیشه قلمت زیبا و دلنشین است .
بدرود .

محسن جان

با نظرتون موافقم و متاسفانه آدمیزاد همیشه باید خودش همه چیزو تجربه کنه ... یعنی حکایت همون داستان: قدر نعمت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید .... حالا میخواد اوضاع رفاه اجتماعی باشه یا از دست دادن دارایی های شخصی و یا والدین.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

آرام سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام آقا حمید
یه وقتایی دل آدم میگیره و به یاد گذشته ها اشک میریزه.
هیچ دلیلی هم نداره که فقط غمگین باشی و یاد گذشته کنی. گاهی اوقات میشه که توی اوج شادی یاد شادی های قدیمی با عزیزان از دست رفته می افتیم و اونوقته که دلمون پر غم میشه و چشممون پر از اشک.
خداون رحمت کنه مادرتون را و پدر و مادر عزیز من را. افسوس که خیلی زود رفتند و....
راستی چهره مادرتون خیلی به نظرم آشناست.
شاید واقعا همسایه قدیمی خودمون یا ننه دایی بودن
شایید هم تشابه قیافه مادر بزرگای نجف آبادیه.
روحشون شاد
و شما هم همیشه شاد باشید

آرام گرامی

در مورد غمگین و یا شاد شدنهای بی دلیل و ناگهانی گفتنیه که روانشناسان معتقدند انسان در طول زندگیش، برای هر اتفاق خوب یا بد، یک پرونده ی ذهنی میسازه و اون رو بایگانی میکنه. سوای اینکه خود انسان بطور ناخودآگاه به اونها مراجعه میکنه، گاهی مواقع ناخودآگاه ذهن آدمی اون پرونده و احساس اون پرونده رو القا میکنه و همین دلیل میشه که نمیدونیم چرا بیخودی غمگین یا شادیم. از این که بگذریم

کی میدونه؟ شاید همسایه بودیم ... تشریف بیارید تو خیابون سعدی ... نبش کوچه شهید رحیمی .... البته چندین سال آخر عمر دنیایی اش رو رفت آخر سعدی و دمی کوچه شکیب ... از ننه دایی تون سراغ حج طاهره(یا محترم/اسم شناسنامه ایش) رو بگیرید و بپرسید آیا آجی آجی میکردند یا نه؟ نکنه همسایه بودیم؟

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

احمد-ا سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

سلام حمید جان
وصیت نامه را با آن همه و همه از تو خوندم و بسیار و یه کم هم بسیارتر لذت بردم
تا آمدم بخود بیائیم
مادر مرحوم شما رسید ( خدا بیآمرزدش )
شیر حلال خورده
نکنه
او را تو خسته و . . .
کرده باشی
ناقلا
بگو برآم یکبار به آن سرزمین جهانخواران !! که تو را نخورده اند برده ای که دنیا را از دریچه دیگر هم ببیند و راهی مقصد شود ؟ ( یا اینکه فقط دنیا و تما م اسلام و خدا را در همین جا نشانش داده اند !!!! بر داشت و با خود برد )
یا نه آنقدر معطلش نموده ای که او رفت و آنجا را ندید ؟

امید وارم موفق و موید شاداب شادکام باشی

احمد آقای گرامی

پیمانه که سررسید چه یک قطره ، چه بحر ... وقتی عمر بسر بیاید دیگه اومده و صد البته بیخیال که مرگ بیاد ... اونم خودش یه نوع تجربه ی روحیه و شاید هم چه بهتر.

نخیر احمدآقا ... مادرم نتونست بیاد آمریکا و برادرام رو ببینه ولی فکر میکنم بعد از رفتنش به همراه روح پدرم دست به دست هم دادند تا منو راهی کنند و بقول شما شایدم اومدند سراغمو و خودم خبر ندارم .... لذا اگه خبری از ما نشد حلال کنید

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجید سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ http://diarenoon.ir

سلام به اقا حمید عزیز
خدا همه رفتگانتون مخصوصا مادر عزیزتون رو بیامرزد و قرین رحمتهای خودش بدارد...

امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشید..

آقا مجید دیار نونی

بنده هم طلب آرامش مطلق نه تنها برای درگذشتگان شما دارم بلکه تندرستی و شادکامی رو نیز برای شما و خانواده ی محترمتون آرزومندم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

امیر سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ http://najafabadiha.blogfa.com

سلام... من از راه اومدم با دیال آپ اومدم
خدا مادر هممون رو بیامرزه چه درگذشته و چه در قید حیات که خدارو شکر سایشون همیشگی هستش...
حکایت اون دوست یکی دو نفر نیست که مطمئنا از جهت اون سوزنه دقیقا واسه منم صدق میکنه
خدایا دیدی به ما عطا کن که همیشه حس شکرگذاری رو داشته باشیم
ممنون.
یاحق.

امیرجان
رسیدن بخیر ... حالا نگفتی این «دیال آپ» چند سیلندره ... ربطی به موتول هشتاد کاماجی که نداره؟؟ میگم شاید هم از خونواده ی موتول «ایج=ایژ» باشه؟؟

چقدر جمله ی آخرت دلنشین و سرشار از انرژی مثبت بود ... داشتن دیدگاهی شکرگذارانه.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

یوسف سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ب.ظ

درود به استاد عزیزم
عرض ادب دارم خدمتتون، امیدوارم زندگی به کام باشه.
لب باز کردی و تا آخر ماجرا رو خوندم.
دلمون پاره شد، چیزی که واسمون نمونده، با عشق وسله میزنیم.
مادر، حتی اگه نباشی ، موج عشق چشمات مارو جلو میبره. اما خوش بحالت.
خوشا بحال اونا که دارنش و بدا بحال اونکه قدرشو ندونه.
آقا حمید، هر چند صباحی زخمه ای به ساز دل میزنی، ما هم که خراب...بگذریم
از عشق گفتی، حضرت حافظ میفرمایند:
گفتم سر و جان بر سر کارت کردم آن چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی این من بودم که بیقرارت کردم
ممنون ممنون ممنون، از اینکه گرانبهاترین داراییت، که وقتت باشه رو بی منت پیش کش میکنی.

یوسف جان

ممنونم از همه ی کلمات خوبتون و انرژیهای مثبت ... بنده به عشق شما و صفای وجود شماست که گاهی مطلبی رو قلمی میکنم و بازم از بابت تشویقهاتون ممنوندارم... در ضمن فکر میکنم اون دوبیتی از سروده های «عطار نیشابوری» باشه ... البته مهم احساسیه که در ورای ذهنتون و کلمات بود که بازم تشکر میکنم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

یوسف سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ

گفتم سر و جان بر سر کارت کردم ن چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی این من بودم که بیقرارت کردم

یوسف جان
همینطور که عرض کردم این شعر از «عطار نیشابوری» است و در راستای مفهموم کلمات گفتنیه که:

معشوق ادعا داره که همه ی جانفشانی های عاشق از سر تاثیر اوست ... در حالیکه اونم نمیدونه اون هم هیچکاره است و که کار کار«عشقه» و بس. اگه عشقی باشه ... همه چیز معشوق(که مهم نیست کی باشه و منظور هر دو طرف یک رابطه ی عاشقانه است) زیباست ولی این «عشقه» که باعث همه ی اونهاست .

یا حق

کاکتوس صورتی سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

خدا بیامرزتشون...جمله های قشنگی ازشون نقل کردید

ایشالله تو دلتون غم نباشه

کاکتوس گرامی

خداوند درگذشتگان شما رو نیز غرق رحمت کناد ... قشنگی جمله ها پیشکش شما باد.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شفق سبز چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ق.ظ http://shafaghesabz.blogfa.com

با سلام به شما دوست گرامی. خدای من مادر گرامیتون چقدر قیافه مهربونی دارند درست مثل تمام مادرهای ایرانی. آنقدر قیافشون مهربونه که آدم دلش میخواد لپهاشون را ماچ کنه. خدا رحمتشون کنه به شما هم تسلیت میگممادر وپدر بزرگوارانی هستند که هیچکس نمی تونه جای خالیشون رو پر بکنه براتون آرزوی موفقیت دارم

شفق سبز گرامی

درست گفتید و خداییش .... قشنگ و مهربون تر از چهره ی مادر ... تازه اونم مادرای ایرونی وجود داره؟

از بابت کلمات خوبتون تشکر میکنم .... موفق و پیروز باشید
درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ

درود بر آقا حمید گرامی
خدا روان همه رفتگان به ویژه، خاله و مادر گرامیتون رو شاد کنه.
به امید بهروزی

آقا مهدی عزیز
بنده هم طلب آرامش و آمرزش ابدی برای روح تمام درگذشتگان شما دارم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محمد چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ http://mohamed,blogsky.com

سلام حضور حمید اقا

واقعا کی میتونه مادر رو تعریف کنه و کدوم کلمات میتونن توصیفش کنن...
چقققد شیرین بود یادی که از مادر مرحومت داشتی و مثل همیشه آمیخته بود با هنر نوشتن شما!)

با تمام وجودم همین الان برا مادرتون فاتحه ای فرستادم...

محمد جان

نه تنها مادر، بلکه پدر هم خورشیدیه که تابشش محسوس نیست و تا داریم قدرشون رو اونطور که باید نداریم و دریغ از نبودشان.

از بابت کلمات خوبت و نثار فاتحه تشکر خاص دارم و خداوند تندرستی و سرسلامتی به شما و بزرگان خانواده تون عطا کنه.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود ... ارادتمند
حمید

احمد-ا پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام حمید آقا
چرا خبری ازتون نشود ؟!
نکنه از ما رنجور شده ای که آورده ای :

«.... لذا اگه خبری از ما نشد حلال کنید »
مگه بی ادبی شد؟

میدونی که نقاشی های من با حروف فارسی ادبیات خاصی را نمی شناسد که قول آن معلم عزیز ریاضی مان
سلب احمد آقای استوار و لهجه خودش را همراه دارد

احمد آقا

درویش ... رفیق ... شفیق ... عزیز

آخه مگه غیر از خوبی و محبت، ما چیز دیگه ای دیدیم که بخواهیم دلخور باشیم؟ ای بسا که ایهام و نارسایی کلمات باعث چنین سوتفاهمی شده ... ضمن عذرخواهی از این اتفاق ... از همه ی مهربانی هاتون تشکر می کنم و قسمت نشده وگرنه بازم خدمت میرسم ... بی زحمت شما فعلن غیبتهای ما رو مجاز کنید تا برگردیم

مخلص مندم و دلتون شاد

مشروتی شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام کاشکی وقتی زنده هستند به فکرشون باشیم وقتی مردند که دیگه هیچ کاری از دستمون بر نمیاد

مشروتی گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خوش آمد عرض می کنم و ممنونم که ردی از اسم و نظرتون رو بعنوان زینت این مکان ترجیح دادید.

بنده هم با شما هم آرزویم که ایکاش قدر داشته هامون رو داشته باشیم و به قول شاعر: چو برخاکم بخواهی بوسه دادن/ رخم را بوسه ده کاکنون همانم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

یوسف دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ق.ظ

ممنون از یادآوریتون، حسن نیتتون و راهنماییهاتون. استاد بنده ای
به هر حال اینم از عواقب شاگرد و استادیه دیگه.

یوسف جان
سرورید و روی چشم بنده جا دارید.

طلا خانم دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.talaincanada.blogfa.com

خداوند رحمتشون کنه و نور به قبرشون بباره(خاله و مادر مرحومتون ) و البته تمامی رفتگان خاک.
مادر در و گوهر گرانمایه ای هست که هیچ جانشین و جایگزینی نخواهد داشت .عشقش همیشه سوزان و داغه .الهی که همه مادر های دنیا در پناه حق باشند.دست همه اشون رو می بوسم و به پای مهربان مادرم بوسه می زنم.

طلا خانم گرامی
بنده هم برای همه ی درگذشتگان شما طلب آرامش کامل دارم.... پسندیده ترین تصمیم رو گرفته اید و قدر دان وجود مبارکشون باشید که هیچ نعمت و رحمتی از طرف خداوند با آن برابر نیست.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

پیام سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://lake-of-enigma.blogfa.com

خداوند این عالمان بی ادعا رو قرین رحمت خودش کنه .

پیام عزیز

قبل از هرچیزی خدمتون خوش آمد عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه و بگذره. از بابت ثبت اسم و نظرتون بعنوان زینت این مکان تشکر میکنم و در پاسخ نظرتون فقط میتونم بگم:

الـــــــــهــــــــــــی آمـــــــــیــــــــــن !!!

مژده پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ب.ظ http://mahenodarab.persianblog.ir

روحشون شاد و چه چهره ی مهربونی و چه سخنان زیبایی ... نمی دونم چرا یهو بغض گلومو گرفت... همیشه شاد باشید

مژده ی گرامی

متاسفم که باعث ناراحتی تون شدم .. آرامش نصیب شما و خانواده ی محترمون باد.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهتاب سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام خیلی قشنگ و روان می نویسی

مهتاب گرامی
قبل از هرچیزی خدمت شما خیرمقدم عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه. از بابت ردی که از اسم و نظرتون بعنوان زینت این مکان به جا گذاشتید و همچنین تشویقهاتون کمال تشکر رو دارم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد