از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

روز شکرگذاری/جمعه ی سیاه

یکی از روزهای تعطیلی معروف در آمریکا آڅرین پنجشنبه ی ماه نوامبره که به روز شکرگذاری یا Thanksgiving معروفه. تاریخچه ی این رسم برمی ګرده به تفکر جستجوی سرزمین موعود(اورشلیم) توسط یهودیان. حدود چهارصدسال پیش، مسیحیان به تنګ آمده از ظلم مذهبیون و کلیسا ی آن دوران ــ که به سالهای خفقان و تاریک اندیشه ی انسانی یا رنسانس مشهوره ــ با این باور که باید سرزمین موعود خود(اورشلیم جدید مسیحیان) رابیابند دست به مهاجرت زذند و راهی قاره ی آمریکای شمالی کنونی شدند. آنان معتقد بودند که خداوند با آنان میثاق بسته تا با نشان دادن بهشت روی زمین ، پاداش سختی هاشون رو بده.

به سال 1620 میلادی، اولین گروه انگلیسیان، که خود را « زوّاران Pilgrimage زائران» سرزمین جدید می دونستند؛ راهی سفری دریایی شدند. سختی راه و مسافت طولانی، سبب مرګ و خسته و بی آب و غذا شدن آنها شده بود. ولی از آنجا که شانس همراهشون بود، بمحض ورود به شمال شرقی آمریکا ـ ناحیه ی « ماساچوست»(Plymouth) ـ توسط سرخپوستان محلی ، با تنها غذای گوشتی یعنیبوقلمون (تـُرکیTurkey)نه تنها پذیرایی شدند، بلکه کشت ذرت و ماهی گیری را نیز از آنها یاد گرفتند. به همین علت همه ساله یادبود اولین مهاجرت موفق اروپاییان به قاره ی آمریکا را جشن ګرفته و شکرګذاری می کنند. بدین شکل که همه ی اعضای خانواده های آمریکایی ــ که ای بسا سال تا سال همدیګر را ندیده اند ــ به میزبانی یکی از برزګان خانواده گردهم می آیند. البته بعضی ها در دو یا سه جا دعوت به حضور دارند و با هماهنگی قبلی، ناهار را در یک محل و عصرانه را در یک مکان دیگر و شام را در محل سوّم، صرف می کنند. خلاصه، بخور بخوری سخت برپاست که البته غذای اصلی چنین مراسمی پخته شده ی ګوشت بوقلمونه. جایتان خالی امسال راهی اوماها ـ منزل برادرم ـ هستیم تا برای ما هم فال باشد و هم تماشا.



امـــّا فردای روز شکرگذاری، که به «جمعه ی سیاه» معروفه در اصل حراجیه که فروشگاههای بزرگ با رسیدن ایام کریسمس و خرید پیش از شروع سال نوی میلادی عرضه می کنند. از آنجا که سیاست اقتصادی فروشگاهها بر اینه که فروش بیشتر، بر سود کمتر ترجیح داره، تلاش دارند که در این مدّت فروش قبل از سال نو، همه گونه تبلیغات و تخفیفات را برای جذب مشتری بیشتر اعمال کنند. اوج ماجرا در روز پس از شکرگزاری(Thanksgiving) یا همان جمعه ی سیاهه که بعضی از اجناس مانده ی خود را با تخفیفی تا نصف و حتی یک سوّم قیمت ارائه می کنند. از آنجا که استقبال در بعضی فروشگاهها بسیار زیاده، نه تنها خود فروشگاهها با ارائه ی کوپن مخصوص از هجوم افراد جلوگیری می کنند، بلکه بعضی از خریداران تمام شب را پشت در فروشګاهها می مانند، تا اوّل صف باشند.



در ضمن فکر نکنید که شاید بیشتر اجناسشون، فاقد کیفیت لازمه؟ بلکه از بس رقابت وجود داره، با این ترفند قصد جذب مشتری بیشتر را برای آینده ی خود دارند و اگر شما شانس داشته باشید می تونید حتی لوازم برقی خود را با بهترین قیمت، در این جمعه ای که به ظاهر برای فروشندگان، سیاهی برباد رفتن سرمایه شونه، تهیه کنید. معمولن ساعت شروع به کار حراج ویژه ی این روز از ساعت 5 صبحه و ای بسا که با دمیدن خورشید، هیچ جنسی باقی نمانده باشه.

فروشگاهها، معمولن تعداد محدودی اجناس واقعن مقرون به صرفه و عالی را، در لیست خود قرار می دند که در همان ساعتهای اولیه، به فروش میره. ولی هیجان ناشی از عجله ی دیگران برای خرید، سبب میشه بیشتر افراد دست خالی از فروشګاه خارج نشند. بهترین راه برای اطلاع از لیست حراج فروشگاهها، مراجعه به برگهای تبلیغات حراج روزنامه ها یا سایت هر فروشګاهه که در چند صفحه اجناس مخصوص حراج رو با قیمت و عکس توضیح دادند و شما میتونید جهت حضور به موقع، برنامه ریزی کنید.



بعضی ها که خانوادگی اقدام به اینکار می کنند؛ همه با هم به یک فروشگاه نمیرند. بلکه پخش میشند توی فروشگاههای مختلف، تا هر کدام، اون چیزی را که میخواهند؛ شکار کنند. بعضی ها که از شب میرند، حسابی مجهزند. چادر، صندلی، زیر انداز، خوردنی، بازی های سرگرمی و غیره نیز به همراه دارند و ګویی که به تفریح(camping)رفتند. البته لباس گرم فراموش نشه. بعضی حراجها بصورت تخفیف با تاخیره(Rebate). یعنی شما قسمتی یا تمام تخفیف را بعد از چند ماه بصورت چک یا کارت خرید مخصوص همان فروشگاه پس می گیرید. مثلن اګه یک جنسی قیمتش 10 دلاره و 50% تخفیف خورده و شده 5$ ولی فقط 3 دلارش بصورت Rebate هست؟ شما موقع خرید باید 8$ پرداخت کنید. منتها با پرکردن برګه ای مخصوص و پست آن به همراه رسید خرید به آدرس مرکزی فروشګاه، بعد از چند ماه بقیه ی 3 دلار تخفیف(با تاخیر) را پس می گیرید…. موفق و پیروز باشید … درود و دو صد بدرود…. ارادتمند حمید

نظرات 16 + ارسال نظر
امیر حسین پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ http://amirhb74.persianblog.ir

جالب توی کانادا هم تنکس گیوینگ هست ولی تاریخش فرق داره با امریکا . حتی یک روز باکسینگ هم هست که شبیه جمعه سیاهه ! اصلا کانادا هم یک جورایی امریکاست !

امیرحسین خان عزیز

درباره ی فلسفه ی وجودی این مراسم تفسیرهای ګوناګونی وجود داره از جمله شکرگذاری به سلامت رسیدن مهاجران و موارد دیګه ای مثل:

شکرګذاری فصل پایان برداشت محصول در آخر پاییز.
شکرګذاری به سلامت رسیدن کلمبوس = کریستف کلمب و کشف هند که بعدن متوجه شدند قاره ای مستقلی به نام آمریکاست.
شکرګذاری آشتی با سرخپوستان و برعکس نوشته ی بنده اینبار مهاجران بودند که بومیان رو با ګوشت بوقلمون پذیرایی کردند.
شکر ګذاری صلح پس از جنګهای داخلی آمریکا و یکدست شدن همه ی ایالتها تحت نام ایالات متحده ی آمریکا.
شکرګذاری به رسم اسپانیا در روز حضرت آګوستین مقدس که این روزها همچنان در ایالت فلوریدا برګذار میشه.

و همچنین موارد متعددی که در کانادا رخ داده از جمله:
شکرګذاری به سلامت در رفتن از بیماری فراګیر و واګیرداری که در تمام استانهای کانادا رایج شده بوده.

بهرحال این رسم اګرچه این روزها یک تعطیلی رسمی شده، ریشه ی عمیقی در مذهب داشته و در تاریخهای مختلفی برگزار میشده تا اینکه کنگره ی آمریکا یک روز رو بطور رسمی اعلام میکنه. جالبه بدونید که علاوه بر بیشتر کشورهای اروپایی و کانادا و آمریکا، در بعضی کشورهای دیګه ای مثل ژاپن، ګرانادا و لیبریا نیز رواج داشته است.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

امیر پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام حمید خان عزیز
ممنون از گزارش زیبایی که تهیه کردید.
حمید خان شما هم در این خرید شرکت کردید ؟

امیر خان
قابلی نداشت و پیشکش شما.

در مورد سوالتون بد نیست بدونید که پارسال تصمیم به خرید تلویزیون داشتیم و کلی هم تحقیق و جستجو کردیم . ولی چون حمل و نقلش از اوماها _شهر برادرم _ مشکل بود بیخیال شدیم. تا اینکه یک هفته پس از جمعه ی سیاه، سری به «والمارت»(یکی از فروشگاههای بزرگ و معروف) زدیم و به همون قیمت _البته بخاطر اینکه توی شهرمون زیاد استقبال نشده بود و نیز تعداد تلویزیونها زیاد بود _ بدون هیچ دردسری خریداری کردیم.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ


حمیدخان سلام و عرض ارادت
امیدوارم که از بند مصدومیت رهیده باشی !!! و سلامتی به وجود مبارک برگشته باشه .
مطلب بسیار جالبی رو مرقوم فرمودین . البته کمی تا قسمتی ما حسودیمون شد که در این خراب شده اثری از شادی نیست و ما هر روز بیشتر از پیش سر در لاک افسردگیهای روز افزون فرو می بریم . شبی نیست که راحت سر رو بالش بذاریم چون یقین داریم فردا صبح که از خواب بیدار میشیم با یه خبر منفی غیر منتظره در ارتباط با مسایل اقتصادی مواجه میشیم ... گرانی روز افزون ، بی ارزش شدن پول ، کاهش شدید و عجیب و غریب قدرت خرید ، و از همه مهمتر بی اعتمادی به دولتمرگ ها ی بی عرضه و لجباز ! و نهایتا بزرگتر شدن کاسه های چه کنم ، !
ولی خوب بدست اوردن بهانه برای شاد بودن در امریکا خیلی میتونه جالب باشه . حتی اگر یادآوری این روز شکرگذاری در برگیرنده واقعیتی تلخ باشد . واقعیتی که در آن محبت بیکران قوم سرخپوست با نامردی سفیدپوستان پاسخ داده شد . اونا به سفیدپوست ها بوقلمون دادن ولی به جاش گلوله دریافت کردند و صد البته ... بی خانمانی و از از دست دادن سرزمینهای آبا و اجدادی شان و نیز از همه مهمتر ، هویت ملی ...
البته جای دوری نباید بریم . تو همین ایران خودمون هم این روزها نمک خوردن و نمکدان شکستن امری رایج شده است . دیگه نمیشه نیکی کرد و در دجله انداخت ... چون کسی در بیابانت نمی دهد باز ...!
به هرحال حمید جان عزیز امیدوارم که در این روز بخور مخور مشتی و بوقلمون خوری ! حسابی به تو و خانواده خوش بگذره در کنار عزیزانت و برادر گرامی ... جای مارو هم خالی کن .
خدایی اونا جمعه سیاه شون هم قشنگه ... جایی که می تونن کلی خرید نصف قیمت کنن و کلی امیدوارتر بشن به اینکه در آینده نیز چنین روزهایی وجود دارد بی اینکه مثل ما ایرانی ها همش استرس فرداهای نیامده را داشته باشند .
آرزوی سلامتی و تندرستی برایت دارم .
زت زیاد

امید خان

بد نیست دو نکته رو بدونید و اینکه:
یک: باور کنید .... باور کنید که هرچند از شهر و کشورم دورم و جای دیگه ای زندگی میکنم. هرچند از سختی های زندگی در ایران دورم و ممکنه اونها رو لمس نکنم ولی آنقدر دلم کنار شما هموطنان داخله که به خوبی حال و روز شماها رو «درک و حس» می کنم. ولی چه میشه کرد و گفت؟

دوم : در راستای همون درک متقابل دل دردمند هموطنان و سختی های زندگی داخل ایرانه که همیشه تلاش کرده ام تا اونجایی که میتونم مثبت بنویسم و از بیان سختی ها و دردهایی که به دل و زندگی خودمونه خودداری کنم.

هرچند در این یکی وبلاگ به این مورد اشاره ای نداشته ام ؛ ولی بد نیست بدونید که حتی همیشه دیگر دوستان وبلاگنویس رو هم تشویق میکردم تا مثبت بنویسند و معتقدم آن هموطنی که با هزاران سختی و مشقت، زحمت میکشه و برای خوندن مطالب وبلاگها وقت میذاره، سزاوار این نیست که تازه بخواد غم های بیشتری رو بردلشون تحمل کنند.

از اینها که بگذریم شکر خدا بهترم و دیگه اینکه .... شاید باورتون نشه .... ولی به رسم آمریکاییها، پیش از شروع خوردن، هرکسی از مواردی نام میبرد که قابل شکرگذاری اند و بنده هم ضمن اینکه جای فرد فرد شما رو خالی کردم؛ از مواردی که بخاطر آن سپاسگزار خداوند بودم و هستم؛ همین حضور گرم و با محبت شما دوستان خوبیه که همیشه و در همه حال در کنارم بوده اید.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند همیشگی حمید

امید پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ

حمید خان معذرت مجدد . دوباره مدرسه م دیر شد ...!!!
باز یادم رفت اسممو بنویسم .

سخت نگیر امیدخان

اینجور حواس پرتی ها از عوارض جوونیو(جوانی) و عالم عاشقی و دل خوشه !!! که اگه داری بگو ببینم: سیری چند؟(دل خوش)

یا حق

مصطفائی جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ق.ظ http://najafabadiha.blogfa.com

سلام... خیلی مخلصیم.
تا چند روز دیگه شور محرم توی ایران برپاست لطف میکنی از حال وهوای اونجا هم بنویسی؟؟؟؟

مصطفایی عزیز
سرورید جناب .... بنده هم چخلصم=چاکر و مخلصم.
والله چی بگم؟ اگه بنا به محرم و شور اون باشه؟ همیشه ی دوران توی دلم عزاداریه .... فقط عیبش اینه که گریه کن ندارم

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:43 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

این روز خیلی برا خانوما مفیده

کاکتوس گرامی
آخرش از جنس نسوان عاشق خرید و بازار و بازارگردیا ... نه که با خوش بودن خانوما و داشتن وقت مفیدشون مخالف باشما .... آخرش مفتی که نیست .... تازه اش هم واسه ی من اصفونی!؟

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام آخه چرا سیاهههههههههههههههه؟

شیرین خانم گرامی
هوووچ ربطی به هفده شهریور و جمعه ی سیاه ایرونی نداره ها ... جمعه ی سیاه این خارجی ها خووویلی هم سفید و سبزه و قرمزه و دیدنیه پیلهایی(پول) که در این راه خرج میشه

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

منوچهر سابق! شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ http://www.manesabegh2.blogfa.com

باکسینگ دی خیلی خوبه . حس دم عید ایران رو داره . همه جا شلوغه .... همه جا هیجان خرید هست .

به به
آقا منوچهر سابق
رفیق ... میبینم که به زمان اکنون تغییر احوال دادید ... خدمت رسیدم و منزل نو مبارک ... ایشاالله بیشتر فعال باشید و همچنین بیشتر زیارتتون کنیم.

در مورد باکسینگ دی در کشور کانادا هم گفتنیه که:

دقیقن شبیه به همین جمعه ی سیاه آمریکایی های جهانخواره و حداقل اگه باعث نشه که خیلی از وسایل مورد نیاز و گاهی هم اضافی رو به قیمت خوبی بخرید؛ بقول شما سبب ایجاد هیجان و تنوع در روحیه ی افراد میشه. چه بهتر که حال و هوای دم عید ایرونی رو نیز زنده کنه.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید



http://ilis.ir/asp/index.asp?Link=Des.asp&Code=7&OnvanID=1

نظر شما در مورد شیوه کتاب های آموزش زبان فارسی به خارجیان در شهر قم چیست؟ در لینک زیرا سرفصل های آموزش زبان فارسی به خارجیان در کتابهای موسسات شهر قم وجود دارد به نظر شما چگونه است؟

http://ilis.ir/asp/index.asp?Link=Des.asp&Code=7&OnvanID=1

دوست عزیز بی نام

راستشو بخوای تا حالا وقت نشده بود به این سایت سر بزنم و بهتره بگم اطلاعی از اون نداشتم .... قبل از هرچیزی ممنونم بخاطر لینکی که اضافه کردید و در راستای سوالتون میتونم لینک زیر رو معرفی کنم که متعلق به شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی وزارت فرهنگ و ارشاد ایرانه:

http://www.persian-language.org/learning-list.html

چیزی که هست متاسفانه درسهای مقدماتی اون لینک _ که جا داره از دوست خوبم آقامهدی از بابت معرفی اون تشکر کنم _ به سرعت هرچه تمام از مقدماتی اولیه برای کسانی که هیچ فارسی نمیدونند به سطح متوسط و پیشرفته پیش میره. بخصوص تمرینهاش که شاید برای یک فارسی زبان هم سخت باشه چه برسه به زبان آموز مقدماتی و غیر فارسی زبان.

بهرحال بازم تشکر و ایشاالله در اولین فرصت باید وقت بذارم و لینک ارائه ی شده ی شما رو نظری بیندازم ... لذا تا بعد

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حمید حقی یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

میبوسمت

ارام

جوری که بیدار نشوی

و خواب بوسه ی مرا ببینی

حمیدخان
مطمئنی که این روزها درجه ی عخش و عاشخی توی ایران نزده بالا بهرحال ما که بخیل نیستیم ... شما بماچید_ البته نه مناااا _ بلکه یه پر و پاکیزه تر از منا و خش=خوش باشید

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مینو دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ق.ظ

سلام
اینجا که همه ی حراجی ها یه مشت جنس بنجوله
لطفا جای مارو هم خالی کنید
موفق باشید

مینوی گرامی
نه اینکه با حرف شما مخالف باشم و شما درست میگید. ولی بد نیست بدونید که توی آمریکا هم پـــُره از جنس چینی ولی البته این کجا و جنسهای چینی توی ایران کجا !!؟

جای همه ی دوستان خالی .... موفق و پیروز باشید.درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

زهره دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام حمید خان
دو نوشته آخری فوق العاده بودند.ممنون.
اندوه و بیماری ازشما دور باد.

زهر خانم گرامی
خوشحالم که نوشته ها رو پسند داشتید.
به شکر خدا عوارض بیماری هم رفع شد و درخدمت شمام.

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجتبی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ

با درود و سلام
اقا حمید امیدوارم که کسالت برطرف شده باشد.در مورد گزارش حراج باید بگم که بقول شاعر : دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه .... اینجا ما هم انواع شکر کزاریهارو داریم انواع حراجها راهم . که جایتان خالی نباشد!!!!!
واقعن معرکه ایست که نگو و نپرس از دعای ندبه بگیر تا
فستیوال فروش انواع فروشگاههای رفاه و...الخ. از کاسه گدایی برای ازاد سازی زندانیان دیه بگیر تا کمک به همنوعان زلزله زده ترکیه والبته حراج ابرو ی ایرانیان حراج نفت به کشورهای همسایه پذیرایی از مهمانان بهار عربی واسکان یک مشت عرب ملخ خور در بهترین هتل ها این همه حراج ج ج ج ج . بیاکه تموم شششششششد.
کجاست ان هفت شهر عشق؟
دشمنانت ذلیل غزت زیاد

آقامجتبی گرامی
چون به ذهن ندارم که آیا قبلن با هم آشنا شده ایم؛ اجازه بدید قبل از هرچیزی خدمت شما خوش آمد عرض کنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه.جا داره از اینکه اجازه دادید ردی از اسم و نظرتون زینت بخش این مکان باشه؛ نهایت تشکر داشته باشم.

رفیق عزیز
میدونم چی میگید و هرچند حدود پنج ساله که از ایران بیرونم ولی این چندسال آنقدر زیاد نیست تا توصیفات شما رو فراموش کنم ... بهرحال چه میشه کرد و اینها بخشی از فرهنگ و خواسته ی درون مملکتمونه و البته بعضی هاش هم جای تامل داره . بهرحال خواستم بیشتر بدونید که هدفم از بیان چنین مواردی نه فقط معرفی بیشتر آمریکای جهانخواره؛ بلکه با مشارکت دیده و شنیده هایم شاید که برای لحظاتی دوستان هموطنم رو باعث تنوع خاطر و شادی باشم .

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

navid سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ب.ظ

با سلام خدمت آقا حمید
امیدوارم که همیشه در کنار خوانواده خوش وخرم باشی واز نوشته های زیبایت تشکر میکنم اگه امکان داره از نحوه مدرسه رفتن فسقلی ها برامون بنویس، بچه من امسال 7 سالشه ولی متاسفانه چون متولد 5 مهرماهه مدرسه ثبت نام نکردن
البته پارسال پیش دبستانی را رفته ؛خانم مدیر هم اون موقع بهمون گفت هیچ مشکلی نداره سال دیگه خودم ثبت نامش میکنم ولی امسال دبه در آورد من تازه فهمیدم به خاطر پول
بوده ضمنا من از برندگان لاتاری 2012 هستم و انشااله برا سال بعد عازم یو اس هستیم و اون موقع فسقلی ما 8سالش میشه باید تازه بره اول ابتدایی نمیذونم مشکلی پیش میاد یا نمیاد
ممنون

نوید جان
راستش .... آروم آروم به سیستم اینجا عادت کرده ایم و تقریبن همه چیز برامون عادی شده و همین سبب شده تا کمتر موردی از مدرسه و کلاسهای بچه هامه که نیاز به گفتن بدونم. ولی چشم ! سعی میکنم بیشتر دقت کنم و بازم بنویسم.

در مورد مدرسه رفتن دخترتون هم اصلن نگران نباشید که ولو وسط سال تحصیلی هم به آمریکا پا بگذارید؛ در همون سطح تحصیلی که باید؛ ادامه تحصیل میده. نکته ی مهمترش اینه که هیچ هیچ هیچ از بابت مدرسه و درس و تحصیل و زبان انگلیسی و غیره نگران نباشید که نه تنها خود بچه تان مثل برق پیشرفت میکنه و باعث شگفتی شما میشه؛ بلکه وجود یک معلم آموزش زبان انلگیسی بعنوان زبان دوم در هر مدرسه، و نیز کلاسهای اضافی و تقویتی سببی میشه که بچه تون در عرض چندماه سریع راه بیفته و هیچ مشکلی نداشته باشید.

اگه سوالی باشه؟ درخدمتتون هستم. موفق و پیروز باشید... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

محسن 2009 جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ق.ظ

حمید جان اینکه گفتین بچه آقا نوید مثل برق در زبان پیشرفت می کنه به خاطر بچه و جوان بودن اونهاست و ما بزرگترها چی ؟ ما هم می تونیم سریع یاد بگیریم یا خیلی طول می کشه ؟
بدرود .

محسن خان

هرچی باشه از ما پیرمردها که سن و سالتون بالاتر نیست که ...؟ بهرحال داشتن زمینه کمک بالایی میکنه ولی نگران نباشید و وقتی به محیط پا بذارید؛ همینطور لحظه به لحظه در حال یادگیری هستید.

دو صد بدرود

محسن 2009 جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ق.ظ

حمید جان یک چیز دیگه یادم رفت بگم : اون معلم انگلیسی نباید با زبان مادری اون دانش آموز آشنا باشه تا بتونه انگلیسی رو برای اون تشریح کنه یا اینکه توسط خود همان انگلیسی ، انگلیسی رو به بچه ها تفهیم می کنند ؟

مورد دوم

همینکه شما زمینه ای داشته باشید ... آروم آروم گوشتون به لهجه و گویش معلم زبان آشنا میشه و یادگیری تون بیشتر و بشتر میشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد