از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

چـــه بـــایــد کرد و گفت؟

1- این روزها سوای اینکه سخت مشغول درگیرهای شخصی و شغلی و شروع سال تحصیلی جدید هستم؛ راستشو بخواهید بدجوری هم مغز نداشته ام قـُفل قفله و با آنکه خیلی حرفها به ذهن و زبونم میرسه ولی شوق بیان کردنش رو ندارم و دروغ چرا؟ گاهی هم وسوسه ی خداحافظی با شما دوستان عزیز هم به ذهنم میرسه و نمی دونم«چه باید کرد و گفت؟»

2-محض بیان تجربه عرض کنم که: اون اوائلی که تازه اومده بودیم؛ در تعجب می ماندم که «چرا این آمریکاییها تا وقتی شماره ای رو نشناسند به موبایلشون جواب نمیدهند؟» تا اینکه آروم آروم دونستیم بخاطر نوع قراردادی است که با کمپانی های ارائه کننده ی خدمات موبایل دارند و چون مقدار دقیقه و زمان مکالمه ی ماهانه شان محدوده؛ تا کسی رو نشناسند به اون پاسخ نمی دهند تا مبادا با پاسخگویی به تلفنهای تبلیغاتی و تجارتی و غیر ضروری از دقیقه هاشون(ولو که فقط پاسخ بدهند) کم نشه و سر ماه زمان کم نیارند. بشنوید که هفته هاست که این کمپانی های بیمه و دانشگاه و فروشگاهها با بدست آوردن شماره ی بنده،(_که نمیدونم از چه طریقی؟_) چپ و راست زنگ می زنند که یا بیمه ی عمر بفروشند و یا مرا تشویق به ادامه ی تحصیل بصورت اونلاین کنند و یا اینکه با وارد شدن به سایتهای فروشگاهها و خرید از اونجاها تخفیف بگیریم. در یک کلمه خفه و خسته شدم از دستشون و منم شدم خارجکی و تا شماره ای رو نشناسم؛ دیگه پاسخ نمی دم. عیب کار اینه که گاهی مواقع شماره های تماس بعضی ها رو تشخیص نمی دم و یا اینکه دوستانی که از ایران تماس می گیرند و برای کمتر شدن هزینه هاشون بطور مستقیم زنگ نمی زنند و از کارتهای اینترنتی استفاده می کنند رو نیز نمیتونم بشناسم و حالگیری است اساسی و بازم نمیدونم «چه باید کرد و گفت؟»

   نمیدانم چه باید کرد و گفت؟

3-اونروزا که حوصله ای داشتم و سری هم به مسنجر می زدم؛ هر دو روز یک بار یک آی دی ناشناسی می دیدم که لینک یک سایتی رو در برداشت. گفتنیه که درکنار اینکه اون سایتها از نوع مــُـسـتـهـجـم(مستهـ ـجن) بود؛  در اصل  قصدشون اینه که با تحریک افراد و وارد شدن به اون دست سایتهای خیلی بد بد :) اطلاعات شخصی افراد رو از کامپیوترهاشون بدزدند. به تازگی شکل دیگه ای از این نامرد بازیها رایج شده و با استفاده از آی دی دوستان و کسانی که از طریق ایمیل در ارتباط بوده یا هستیم؛ همون کار ارسال لینک سایتهای ناجور رو انجام میدند . باخودم فکر می کردم که اگه از طرف ایمیل بنده به سوی شما دوستان و بخصوص هموطنان داخل،  یک چنین لینکهایی ارسال بشه و دوستان تشخیص ندهند که اینها هرزنامه است؛ خیلی خیلی بد میشه که… فقط خواستم بدونید که هرکوفتی هستم؛ بخدا اینقدر هم بی شعور نیستم و بازم نمیدونم «چه باید کرد و گفت؟»

4-این روزها تعدادی از خوانندگانی که هرگز ردی از اسم و نظرات خوبشون رو توی وبلاگ ندیده بودم؛ درباره ی زندگی در آمریکا سوالات متعددی رو در قالب مشورت پرسیده اند. بدینوسیله اعلام می کنم که اگه جواب کسی از قلم افتاد یا هنوز وقت نکرده ام بنویسم؛ عذرخواهی کنم و دونسته باشند که عمدی در کار نبوده. بماند که در بیشتر موارد هم بازم نمیدونم «چه باید کرد و گفت؟»

5- با آروزی آرامش و پیروزی دوچندانتان. من که هووووچی نمیدونم شما بفرمایید که:«چــــه بــایــد کــرد و گــفــت؟» درود و دو صد بدرود …. ارادتمند حمید.


نظرات 36 + ارسال نظر
بد حجاب یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ق.ظ http://b110.blogsky.com/

من شما را لینک کردم

بدحجاب گرامی
قبل از هرچیز خیرمقدم عرض میکنم و امیدوارم که در این مکان به شما خوش بگذرد. از بابت اضافه کردن لینک این وبلاگ هم تشکر میکنم. موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود

ارادتمند حمید

احمد-ا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

با سلام
دنیا هم که پس از آن همه شلوغ و پلوغی و قهر و غضبش به آخر نرسید ! سخت مگیر ، آنچه که میکنی به حساب چه باید کردهایت و آنچه که می گویی و می نویسی به حساب گفته هایت بیار تا انشالله بزودی سر حال و با نشاط گردی و فراموش کنی که « چه باید کرد و گفت ؟ »

احمد آقا
باور کن اونه که سخت میگیره وگرنه ما اصلاً با دنیا کاری نداریم که .... فقط چسبیدم به پول و مال و رفاه و مقام و .... و هوووچی دیگه هم نمیخواهیم. از بابت جواب سخت با ایهام و هوشمندانه ات هم تشکر میکنم .... چشم سعی میکنم همین گفتن ها و انجام دادنها رو پیگیر باشم .... بلند بگو انشاالله.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مینو یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ

سلام
راستش درست منظورتونو نفهمیدم

مینو خانم
سخت نگیرید که خودمم هم نفهمیدم چی گفتم ... خاب دیگه پیری است و عوارض هذیان گویی .... موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

محسن یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام.
کمتر از این هستم که به شما بخوام راهنمایی کنم.ولی به نظر من می تونید یه وقت خاصی رو به این کار اختصاص بدید.از اینکه شما برای این وبلاگ و نظرات اون وقت زیادی رو می زارید ممنونم(ممنونیم)ولی شاید اگه اونا رو هفته ای چک کنید بهتر باشه.(شاید هم دارید این کار رو می کنید و در این صورت هست که می گید "چه باید کرد و گفت؟").
مطالبی که شما می نویسید هم از نظر محتوا و هم از نظر ادبیاتی که برای بیان اونا بکار می برید مفید و جذاب هست.این کار رو ادامه بدید تا افراد بیشتری بتونن استفاده کنن.
کاری که از ما بر میاد تشکر و نظر دادن هست.و دعا کردن.
می تونیم به آخوند مسجد محله هم بگیم که دعاتون کنه.
اونی که تلفن رو جواب نمی دید بعید هم نیست.اصفهانی باشه و ......
در مورد تعطیلی وبلاگ هم اگه شیرازی بودید اصلا این وبلاگ رو درست نمی کردید.(عام ولش کن).

محسن جان
سخنان و راهنمایی های به این قشنگی و کاربردی که دیگه کوچیکتر و بزرگتر و کمتر و بیشتر نداره .... باور کنی یا نه هدف اصلی من شنیدن همین نظرات یک به یک نو و قشنگ بود و باید اوّل از هرچیزی از بابت کلمات خوبت و تشویقها و راهنمایی هات تشکر کنم و بهد هم بابت دعاهای خودتون و بخصوص حج آقای محله تون ..... دمت گرم فقط بهش بگو حساااابی سفارشی بکنه ها... البته منظورم دعا بودا .

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خوبین؟ وای از دست این اس ام اس ها و مزاحمان کنه ای

شیرین خانم
همه ی همه اشون کنه نیستند و بلکه بیشترشون «پیله» و کنه و زالو اند .... فقط کافیه که یه ذرّه کوتاه بیایید چنان جنسشون رو غالب میکنند که حدّ نداره ... موفق و پیروز باشید. درود و دو صد بدرود
در ضمن خوبیم شما هم خوبین؟ :) ... ارادتمند حمید

مجید یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://diarenoon.ir

سلام
کلا این سوال همون چوم منم رانیمبرم خودمونه ..بهترین کاری که میشه کرد همینه که همینطوری که از قبل بودی رو ادامه بدی ...مگه باید کاری کرد و چیزی گفت؟
ولی در کل ایمیلها رو که همه میدونن وقتی یهو واسه ادم یه ایمیل بیاد مثلا فلان جا ثبت نام کن ایفون ببری یا ایپد و اینها خب معلومه عاشق چشم و ابرومون نیستن که..تازه همیشه یه ایمیل برا اینجاها داشته باشیم یه ایمیل شخصی خیلی بهترتره...
راستی سراغ گزینه یک نرووو که قالمون میشه هاااا..

مجید جان
عجب قشنگ گفتید که جداً هم به نقطه ای رسیده ام که هیچ مغزم کار نمیکنه و در یک کلام«چوم مَ را نیم برم».... آرزوم همینه که همون راه رو ادامه بدم ولی نیازمند اینم که از این بی روحیه بودن دربیام و هوایی تازه کنم. تا اونجایی که میشه مقاومت میکنم. اگر هم نشد به یک مرخصی کوتاه مدت بسنده میکنم تا ببینم چی پیش میاد. در نتیجه واسه ی خاطر خودد و اون تشری که فرمودی هم شده؛ سعی میکنم گزینه ی یک رو طاقت بیارم.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ب.ظ http://dinasour.persianblog.ir

ازین آدم بدا زیادند بهشون فکر نکنید.حالا اگه حال و حوصله دوستان رو ندارید این چیزها رو بهانه نکنید.ما تو دنیای وبلاگی یه حمید آقا داریم اگه رفت چه باید کرد و گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

وحیده خانم
باور کنید بحث حوصله داشتن و نداشتن دوستان نیست و از اتفاق خودم هم دلم میخواد که مثل همیشه و به همون شکل بی ریای گذشته باشه چرا که بنده جز خوبی و انرژیهای مثبت، چیزی دیگه ای ندیده ام. در ضمن تا بخوای حمید توی عالم مجازی هست .... حالا اگه نیست محمود .... اونم اگه نیست بالاخره یه چیزی هست دیگه
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

عمید یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ http://zemzemeye_oud.persianblog.ir

سلام عموجان ...
جای نرو من تازه اومدم (پیدات کردم.)
حالا: دنیا بده آدماشم ... دلت ناز باشه

عمید خان
بنده در خدمتت هستم .... مگه میشه که ما بتونیم به دلمون و کشش این همه انرژیهای مثبت دوستان غالب بشیم؟ شما نگران نباشید . در ضمن خوش آمدید و بهرحال گشتی بزنید که اگه شده دیر به دیر هم خدمت برسم؛ هم چنان عرض ادب خدمت همه ی شماها دارم.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مصطفی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام

با توجه به تجربه خودم می گویم

اول از همه میروم سراغ خدا( بیشتر عبادت می کنم)

و البته به موازات آن:

بهترین کار ممکن این است که با خودت عهد کنی برای مدت مثلا یک ماه بی خیال همه چیز بشی.

یعنی اگر حوصله وبلاگ نویسی نداری ، یک ماه بی خیالش شو حتی اگر مطلب جالبی برای نوشتن داشتی

اگر ناراحت و نگران تماس هایی هستی که به شما می شود و نمی شناسیش برای یک ماه با خودت قرار بزار که جواب ندهی( اصلا هم ناراحت نشو.... بگو به فلان جام).

جواب میل ها را تا یک ماه نده

حتی برای یک ماه به غیر از کار های ضروری به سراغ اینترنت نیا

اگر هم شد حتما یک آب و هوایی عوض کن

پ.ن : من خودم وقتی دپرس میشوم ، علاوه بر کارهای فوق چندین و چند فیلم و سریال تلویزیونی مخصوصا از نوع طنزش را نگاه می کنم که خیلی هم موثر است- یعنی یک راهش هم غرق شدن در تلویزیون است

ان شاالله که مشکلت رفع شود

بدرود( البته دو صد تا)

آقا مصطفی
دمت گرم بابت این همه راهکار و نظرات خوب خوبی که بیان داشتید ... در مورد اولین و «بیشتر رفتن سراغ خدا» بد نیست بدونی که اگه خودمم هم غافل شدم او هیچوقت رهام نکرده و مطمئنم دستش همیشه بالای سرم بوده و هست.
بقیه ی راهکارهات هم از بس عالی بودند برای من دیگه جای سخن اضافی نذاشتند و بخصوص باید بگردم ببینم «فلان جام» یعنی کجا و اگه پیداش کردم اینم بد راهکاری نبود و نیست.
موفقیت همیشگی ازآن شما و خانواده ی محترمتان .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام آقا حمید
این روزها همه نمیدانند چه باید کرد و گفت؟ شما چطور؟:دی

کلا همه پستتون در ناامیدی موج میزد! یعنی ناامیدی در پستتون موج میزد

خب نکنید این کارو! و بگم که کلا به فکر مورد اول نباشید که کلاهمون میره تو هم

خوش باشید

کاکتوس گرامی
اولین جمله ات مرا به یاد تبلیغات یکی از تلویزیونهای ماهواره ای انداخت که میگفت» این روزها همه .... میبینند شما چطور؟ والله منم نمیدانم که چه باید کرد و گفت؟ شما چطور؟
چشمممم !!! سعی میکنم اگه «امید» رو این دور و برا پیداش کردم دعواش کنم که نره و جاش رو به «ناامیدی» نده .... عجب بی معرفتی این امیدا ... مگه دستم بهش نرسه . در ضمن شما که کلاه ندارید . چطوری کلاهمون تو هم میره .... اصلاً یه چیز دیگه ای؛ منم ندارم ... پس خیلی از مورد اوّل نگران نباشید.
موفق و پیروزی ازآن شما .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

زهرا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ق.ظ http://zaneashegh.blogsky.com

سلام حمید عزیز
باید بگم که مشکلات و اتفاقات روزمره همیشه هست و باید باهاشون کنار اومد به جای این که جا زد و افسرده شد.
با ننوشتنون موافق نیستم. شما دیگه از کنار ما نرید.
در مورد ایمیلها و آی دی ها هم موافقم و یه بار هم برای من اتفاق افتاده بود که یه شخص ناشناس از طرف من برای دوستانم یه سایت رو ارسال کرده بود که پر بود از عکسهای مستعجن. وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم. و از همه عذرخواهی کردم.
در هر حال امیدوارم که روزهای خوبی رو پیش رو داشته باشی و روزهای کسل کننده زود تموم بشه و ما باز هم شما رو سرحال ببینیم

زهرا خانم
باور کنید خیلی تلاش کرده و میکنم که نذارم افسردگی چیره بشه ... راستشو بخوای از طرفی هم دلم نمیخواد که به این حال دچار بشم و نوشته هام دیگرون رو تحت تاثیر منفی قرار بده و برای همین مردد موندم که چه باید کرد. با اینحال نصیحتتون رو آویزه ی گوشم میکنم و تشکر از همه ی کلمات خوبتون.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سایه دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ق.ظ

در مورد سوالاتی که از شما در قالی مشورت میشه به تظرم بهتره که توی چند تا پست به طور کلی جواب بدید و لینکشو گوشه ی سایت بذارید .چون چند نفر دیگه رم دیدم که ازشون خیلی سوال میشد این کار و کرده بودند.برای اولیم بهتره که بذاید زمان بگذره حل میشه.دومی و سومی دیگه خداییش ادم رانیمبرد . چون دست شاما نیست.بی خیال

سایه ی گرامی
نمیدونم قبلاً به شما خوش آمد عرض کرده ام یا نه .... لذا قبل از هرچیز آرزو میکنم که در این مکان به شما خوش گذشته باشه.
در مورد راهکارهاتون تشکر میکنم و نکته های جالب و قابل تاملی فرمودید و باید دنبال پیدا کردن راهش باشم. بهرحال بازم تشکر.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

نادر دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ http://royayeshirinam.blogfa.com

سلام
جالبه که اونجا هم اینقدر درد سر وجود داره
سخت نگیر همین وبلاگ را ادامه بده و بقیه را ولش..
یه جور خود زنی کردم میتونی بیای ببینی
شاد باشید

نادر خان
ممنونم از راهنمایی ها و ابراز تجربه تون. در اولین فرصت و حتماً خدمت خواهم رسید.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

سپهر دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ


سلام آقا حمید
چرا غم به دلتون راه می دید ما که گفتیم هواتون رو داریم. پس برو جلو که ما هواتون رو داریم. (البته منظورم وبلاگ نویسی نیست بلکه هرچه که شما با آن احساس آرامش بیشتری دارید)
اینکه باید چه گفت و چه کرد بحثی است که از همون بچگی آدم از خودش می پرسه و تا آخر عمر مدام از خودش می پرسه .
اصلا همین سواله که آدم رو به جلو پیش می بره. درسته که آدم کمی گیج میشه ولی آخرش که راه و رسم زمانه و دسیسیپرین زندگی دستش میاد. کمتر سر در گم میشه (مگر اینکه دیگران نگذارند آدم دیسیپرین زندگی خودش را حفظ کنه).

برای انگیزه دادن به شما چند فایل ویدئویی به ایمیلتان ارسال نمودم. امیدوارم خوشتان بیاید.
مخلص شما ، عاشقی بی پر و بال

آقا سپهر عزیز
قبل از هرچیزی اجازه بدید بی نهایت از بابت ارسال لینکها تشکر کنم .... بخدا شرمنده شدم و بخصوص اینکه با اونهمه زحمت اقدام به این کار کرده بودید ... ترا خدا برای دفعه های بعدی فقط اسم بیارید و بقیه اش رو خودم عهده دار میشم و از طریق اینترنت پیدا میکنم و با شما و انرژیهای مثبت درونی تان همسو و هم حس خواهم شد. بازم تشکر و دمت گرم.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

wushu kung fu دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

استاد سلام

حمید خان یه خواهشی ازت داشتم دادا شما استاد زبان فارسی بودی دیگه میتونی توی کلاست اسکایپ منو بدی به شاگردات تا اگه خواست با من فارسی تمرین کنن اینطوری هم یه ثوابی میبری هم من میتونم باهاشون انگلیسی تمرین کنم

رفیق سلام
خدمتت عرض کنم که باورت نمیشه که چقدر توی آمریکا دست و پامون برای هرکاری بسته است. مثلاً محل کار بنده دانشجوها که هیچ، حتی کارمندان و استادان هم حق ندارند از اینترنت برای مواردی مثل فیس بوک یا اسکایپ استفاده کنند.... یا بیشتر سایتهای تصویری بسته است ... یا تمام سایتهایی که از خارج از آمریکا تغذیه میشند بسته اند .... برای همین باید بگم شرمنده ام که نه اجازه ی چنین کاری رو دارم و نه امکانش وجود داره. به نظرم بهتره خودتون توی عالم برنامه های کامپیوتری و مسنجری به گروهها و چت روم های مختلف ملحق بشید و هدفتون رو پیگیری کنید.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

wushu kungfu سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ

حمید خان ممون که رک جواب دادی معلومه که داری امریکایی میشی ها

کجای کاری که از دست رفتم و خبر نداری .... بقول قدیمیها: نوشابه که میخورم ... سینما که میرم .... صورتم رو تیغ میزنم و ..... بهتره یه باره بگم که «غـــربــــزده» به تمام معنا
موفق باشید

مجید سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.diarenoon.ir

بازم سلام به حمید عزیز میدونی م یزه فکر کردم فهمیدم مشکلت کجاست وخی بیا نجباد با هم میریم بغل رودخونه یه نون گوشت شتر میزنیم و یه چارتو دس حکم هم میریزیم روش حالت میاد سرجاش حسابی شک نکن وخی بیا وخی بلخ بیا اینجو این بلادی کفر توش نون گوشت شتر پیدا نیمشه واس همینس ویتامین نون گوشتت افتادس ولی در کل حمید جان امیدوارم هرچه زودتر رووو شی به قول گفتنی شالام چاقی باشد کو هیچی بیتر از اون نیست

آقا مجید
خوشم میاد که حسابی تیز و باریک بین هستی .... اگه به کسی نمیگی راست راستشو میگم .... درست فهمیدی و عجیب «باز هوای وطنم آرزوست» ولی خودت که میدونی اینقده دردسر داره که حدّ نداره ... از مواردی که در اختیار ما نیست میگذرم و خودت فقط تصوّر کن که مرخصی گرفتن و مسئله ی ویزا و خرید بلیط و آویزون بودن زن و بچــّه و توقع های اقوام و ........اوووووف .... بهتره هوچی نگم. به همین علت جز دعای خیر شماها هیچ راه دیگه ای ندارم و ممنونم از همه ی محبتهات.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجید سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ http://www.diarenoon.ir

راستی الان نظر یکی از بچه ها رو خوندم و پاسخ شما رو اگه وقت کردید میشه یکم در مورد دانشگاه ها اونطرف و شرایطش بگین؟البته نه این که چطوریه پذیرش و اینها نه کلا میخوام بدونم یکی که میدرسه چطوریه و امکاناتش و اینهاش منظورمه یعنی همین اینترنته ک گفتین برام جالب بووود یکی رو میشناسم ساعت ۸ تا ۵ عصر حسابدار شرکته سر کار گوشی اپدی میکنه چت میکنه توی انجمنها فعال هست خلاصه اینترنت رو کمال استفاده رو ازش میکنه :)) دی: راستی بازار جی آی اس اونطرف خوب نیست؟

مجید خان
جیگرتو بره اون دوست دخترت .... من اگه انرژی و حوصله رو پیدا کنم .... هرچی که شما بفرمایید خواهم نوشت. منتها در این یک مورد خاص به اون شکل تخصصی اطلاعات ندارم و اگه همــّتی پیدا کنم تجربه ها و اطلاعات اندکم رو خواهم نوشت ولی اگر غـــــم .....(نان و خیلی چیزا) بگذارد.
در ضمن منظورت از «جی آی اس» چی بود؟ بابا ... دیفلم به پایین بگو تا ما هم بفهمیم...

موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حقی چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com



http://hamidhaghi.blogsky.com

حقی جان
در پاسخ آن یکی نظر نوشته ی فقط و فقط تصویری ات هم که هیچ کلمه ای به کار نبرده بودی گفتم که:: بازم دمت گرم که لااقل یه ردی از اسمت به جا میذاری تا ولو شده بنده یک قطره از اون دریای انرجــــــــی های مثبتت رو بچشم و ذوقت رو بکنم.... الهی خانمت شکلتو بره .... نازی نازی !!!

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجید ایران نژاد پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام .حمید آقا اونوقتی که تو رفتی اونور اینترنت و اینا نبود که با کسی هماهنگ کنی و بری اما حالا که همه چیز هست و راحت می شه کسب اطلاعات کرد و رفت ما همتشو نداریم .تو دعاهات برای همت بر باد رفته ی این جماعت (که البته همراه اون غیرت و خیلی چیزای دیگه هم رفت) دعا کن .یا حق

مجید جان
خودت که اخلاق منو بهتر میدونی و دلم میخواد اگه کسی ازم سوالی کرد حتماً حتماً جوابشون را به نحوی که میتونم بنویسم .... ولی این روزها هم روحیه و حال آنچنانی ندارم و هم اینکه وقت نشده و نمیشه. وگرنه بازم خوشحال میشم کاری بکنم هرچند که بقول شما: این روزها اگه بخواهند و همتی کنند میتونند همه جور اطلاعات بدست بیارند.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مصطفی پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ب.ظ

با عرض سلام خدمت شما و خانواده ی گرامی

راستش و بخواید من ویلاگ گردی وسرگرم شدن با اینترنت را با وبلاگی که درست کردید پیدا کردم و اگه که بخواید بذارید کنار خیلی ناراحت می شیم

شرمنده که نظر نمی دم ولی من همه ی مطالب دوست داشتنی تونو دنبال می کنم .

و خوشحالیم که از این طریق شما در کنار ما هستید...

آقا مصطفی
باور کنید یا نه ؟ اصلاً قصد نداشتم به شما دوستان یا دیگران اعتراض کنم که چرا نظر نمینویسند .... چیزی که هست کمی خسته ی روحی شده ام و شاید با گذر زمان همه چیز خوب بشه و مطمئن باش تا اونجایی که بشه درخدمت شما و دیگر دوستان هستم و خواهم بود.... بنده هم از درکنار شما دوستان عزیز بودن سخت خوشحالم و لطفاً سلام گرم مرا به خانواده ی محترمتون برسونید.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

درود بر جناب استاد حمید گرامی

مهدی هستم از تهران. یک سالی هست که هرگاه بخت یارم باشه خودم رو به خوندن نوشته های دلنشین شما مهمان میکنم.
آقا شما مسلما حق دارید از خستگی و دلتنگی، شاکی باشید ولی خواهش میکنم شما دیگه دل شکسته ی ما اسیران خاک پاک میهن را با وعده خداحافظی و ننوشتن نلرزونید. اگه وبلاگ شما و چند تا آدم باذوق دیگه هم به روز نشه که دل ما می پوسه.
راستی میخوام در یک حرکت ابتکاری به جای اینکه ازتون درخواست کمک کنم بهتون پیشنهاد کمک بدم. من دانش آموخته کارشناسی مترجمی و کارشناسی ارشد مطالعات ترجمه از دانشگاه علامه طباطبایی تهران هستم و به دلیل علاقه ای که داشتم در کنکور سراسری کارشناسی ارشد آموزش فارسی به غیرفارسی زبان هم شرکت کردم و (اگه خودستایی نباشه) رتبه خوبی هم آوردم. هنوز هم گاهی برای دیدن اساتید به دانشکده زبان و ادبیات علامه سر می زنم. الان چند سالی هست که به صورت خصوصی، به افراد غیرفارسی زبان، آموزش فارسی میدم.
خلاصه اینکه اگه کتاب یا منبعی هست که شما اونجا بهش دسترسی ندارید و من بتونم براتون بفرستم یا هر کار دیگری که از دستم بر بیاد در خدمتتون هستم. کافیه از طریق ایمیلی که برای همین نظر گذاشتم بهم خبر بدید.

به امید اینکه حال همه مون هر روز بهتر بشه. تا درودی دیگر، بدرود.

به به
به به هم دانشکده و دانشگاهی خوبم
دوست عزیز هرچند که ممکنه همدیگه رو هیچوقت ملاقات نکرده باشیم ؛ هم اینکه با هم توی یک دانشگاه تحصیل کرده ایم خودش میشه بزرگترین وجه مشترکمون چه برسه به اینکه هم رشته و همکار و هم وطن و همزبان و از همه مهمــــــــتــــــر هـــمـــدلـــــیــــم در یک کلام اگه میدونستم که یه کمی ننر کردن خودم باعث میشه که انرژی مثبت و خوب گــُلهایی مثل خودت به سمتم روان بشه زودتر این کار رو میکردم ... خوش آمدی رفیق.
==================
مهدی جان
باور کنید قصد نداشتم لوس بازی درآرم یا بقول ما نجف آبادیها: تاقچه بالا (کلاس) بذارم. مطمئنم که گذر زمان همه چیز رو خوب پیش خواهد برد و مطمئن باشید تا اونجایی که بشه درخدمتتون خواهم بود. در ضمن بی نهایت از معرفی و پیشنهاد همکاری تون تشکر میکنم و مطمئن باشید در اولین فرصت و به احتمال زیاد نیمه های هفته ی آینده با شما تماس خواهم گرفت. ممنونم که اجازه دادی ردی از اسم و نظرخوبتون روشنگر چشمای بنده باشه.
موفق و پیروز باشید.... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مجید جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ http://diarenoon.ir

بازم سلام به حمید عزیز
رامبرم دشغارس ولی خب چاره نیست....برا کریسمس وخی بیا اینجووو مرخصیم ک نمیخواد دی: یکی از هفت خوانش رو من حل کردم بقیش با خودت

در مورد سوالم نه خیلی تخصصی نمیخواستم..میدونی در کل مقایسه میخواستم بکنم طرز تحصیلات و ... رو بین دو طرف مثلا همین بحث اینترررررررنت که گفتی خیلی نمیشه برای استفاده شخصی داشتش برام جالب شد یه مقایسه ای داشته باشم ..
هان؟GIS سیستم اطلاعات جغرافیایی

مجید خان
بازم ممنونم از همه ی آرزوهای خوبت ولی من میگم بیا و یه کار دیگه کن. اومدن من یعنی یه خونواده و کلی دردسر داره .... خوبه خودت وخسی بیایی یه تـــُک پا پیش ما .... اینجوری هم شاما یه آب و هوایی عوض میکنی و هم یه چاماله خاک از نجبباد واسه ی من میاری تا مشامم واشه.

وامـــّآ جواب سوالتون: همینطور که میدونی بنده توی یه دانشکده ی خصوصی و محلی که بصورت شبانه روزی است تدریس میکنم. از اونجا که خانواده ها برای بچه هاشون شهریه ی بالایی میپردازند تا در اصل بچه هاشون رو کمی آدم کنند؛ قانون داخلی خاصی رایجه که مثلاً باید سرساعت خاموشی باشه؛ سرساعتی خاص غذا بخورند؛ بجز یک تعطیلی بین ترم بقیه ی روزهای تعطیل رایج آمریکا کلاسهاشون برقراره؛ با آنکه همه شون لب تاب دارند ولی برای استفاده از اینترنت باید پسورد مخصوص دانشجویی خودشون رو وارد کنند و بیشتر سایتهای معروف نامفید و مسنجرها براشون بسته است و خلاصه ی کلام با اینهمه محدودیت و قانون و مقرارت این تنبلها همه کاری میکنند جز درسخواندن. ایشاالله در سوالات بعدی بیشتر پاسخ خواهم داد ... آهان ! این که گفتی که هوچ ربطی به GPS نداره دیگه هان!؟
یا حق

باران جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ http://bojd.blogfa.com

حمید آقا سلام
بعضیا بجای لذت دادن به مردم عشقشون گرفتن حال مردمه حتی شده از هر راهی
منم با این قضیه برخورد داشتم ...
چندی پیش در قسمت کامنت دونیم به اسم یکی از دوستای خوبم هر چی دری وری بود تقدیممان کرده بودند اولش جا خوردم !
اما بعدش که در میون گذاشتم فهمیدم که کار مزاحمان روانی دنیای مجازی بوده.

آقا محمـــّد عزیز
جداً هم این روزها نوعی بیماری روانی جدید به مرض ها اضافه شده و اونم از نوع اینترنتی !!؟؟ با این حال براتون دعا میکنم که همیشه از نوع افرادی که عشق به مردم میدهند و عشق متقابل میگیرند نصیبتون باشه.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

هادی یوسفی سرپرست وبلاگ گروهی لبخن جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام ممنون که به وبلاگ خودتان سرزدید
دوست داریم نفر بعدی مصاحبه باشید
راستی از این به بعد به وبلاگتون سر میزنیم خیلی عالیه

هادی خان
خواهش میکنم و به راهنمایی یکی از دوستان مهمان سرای خوبتان شدم و بنده هم خدمت شما خیر مقدم عرض میکنم و آروزی موفقیت شما را دارم.
والله چی عرض کنم .... فعلاً که از همه لحاظ پنچر شدم و بماند تا شاید وقتی دیگر.
پیروزی از آن شما .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

باباعلی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ http://parsavaghef.blogfa.com

سپاسگزارم حمید عزیز . ضمن اینکه به نظرم وظیفه است که داره انجام میشه ، امیدوارم این پیگیری ها نتیجه بخش هم باشه .
در ضمن از تبریک عیدتون هم سپاسگزارم و امیدوارم همواره سلامت و تندرست بوده و هر روزتون عید باشه ...
-----------------------
راستی نگران نباشید و دم از بی وفایی هم نزنید . از نظر اینجانب وضعیت روحی افراد مثل منحنی سینوسی در نوسانه و گاهی در فراز و گاه در فرود به سر میبره به نحوی که در فراز ، انسان تمایل شدید به ارتباط آنهم از نوع پرانرژی داره و اگر کسی هم دور و برش نباشه به در و دیوار سلام میکنه و لبخند میزنه و از هیچی پست مینویسه و گاه که منحنی در فروده ، دنیایی هم حرف داشته باشه حوصله نداره یک کلام حرف بزنه و یا حتی جواب سلام کسی رو هم بده ... اینها رو گفتم که بدونید این وضعیت در همه کمابیش وجود داره . پس اگر سینوس در حالت نزولی بود همون چند صباحی استراحت و به قول فرنگی ها ریکاوری روحی و البته جسمی کفایت میکنه و نیازی به خداحافظی و محروم کردن دوستان از حضور گرمتون نیست ... ما میتونیم تا پایان ریکاوری و آپلود پست بعدی منتظر بمونیم ولی تا ابد خیر ... ;) همواره منحنی سنوسیتان در فراز باد

بابا علی گرامی
از قدیم هم میگفتند که بی پیر به خرابات نرو .... نمیدونی که چقدر خوشحالم برای یکبار هم شده شتابزده عمل نکردم و دغدغه ی فکری ام رو در میان گذاشتم و از تجربه ی شما پیران خرابات دنیا و پخته ی روزگار استفاده ها کردم. تشبیه «سینوس وضعیت روحی» بینهایت توجیه پذیر و منطقی بود و بازم تشکر.... چشم! تلاش میکنم تا پیشنهاد خوبتون رو انجام بدم و از خدا هم میخوام که توفیق خدمت و درارتباط بودن با چنین دوستان یک به یک خوب و گـــُل را از بنده نگیرد.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مامان پارسا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ http://paaarsssa.niniweblog.com

سلام
وبلاگ جالبی دارین
نوع نوشتنتونم جالبه،خوش میگذره اونجااااااااااااااااااا،نههههههههههههههه؟
و اما سؤال بنده
من نمیتونم برای دوستان بلاگفاییم نظر بزارم،شما میدونید چه جوری میتونم این مشکلو حل کنم؟اون رمز 3 عددی برای من نمیاد

به به ..... توفیق دیگه ای نصیبم شد و نور انرژی یه دوست دیگه به سمتم تابیدن گرفت.

مامان محترم پارسای گرامی
قبل از هرچیز خوش آمدید و امیدوارم که در این سراچه به شما خوش بگذره و مطمئن باشید که خووووووش گذروووووندن بنده هم با خووووووشی شما عجین شده .
در مورد سوالتون تا اونجایی که بنده تجربه دارم اینه که تا شما اولین کلمه و حرف را در قسمت نظرات ننویسید اون عدد ظاهر نمیشه و بقول خودمون نمیپـــّره بالا .... لذا نه تنها در قسمت مربوط به نوشتن نظرات کلیک کنید یک یا دو حرف بنویسید و سپس دقت کنید آیا عدد امنیتی مشهود میشه یا نه؟ که اگه نشد .... خاب نشده دیگه ... ایشاالله یه بار دیگه

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

مهدی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

درود بر استاد حمید گل

خواهش می کنم آقا من در خدمتم. آشنایی با شما برای بنده هم مایه سرفرازیه.

تا درودی دیگر، بدرود.

درود بر خودت آقا مهدی
چرا فحش میدی دادا ؟ خودت گـُـلی !!!! بابات گــُله !!!! مادرت گــُله !!!! جد و آبادت گـــُلند ... خوب شد !!!!؟؟؟ تا تو باشی دیگه فحش ندی!؟
=======
بازم از آشنایی تون ابراز خوشوقتی دارم و براتون آرامش درون و بیرون را آرزومندم.
تا درودی دیگر دو صد هزاران بدرود

مامان پارسا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ http://paaarsssa.niniweblog.com

مرررررررررررررررررررررررررررررررررسی
بالاخره ما هم یه چیزی یاد گرفتیم

مـــُخـــلــصـــمــندم.

شفق سبز شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ق.ظ http://shafaghesabz.persianblog.ir/

با سلام به شما. منم مثل بقیه دوستان امیدوارم شما به نوشتن ادامه بدید چون خیلی روان وخوب می نویسید
راجع به چیزای دیگه نظری ندارم چون درست متوجه نشدم منظورتون چیه
موفق و پیروز باشید

شفق سبز گرامی
خودتون رو خیلی به زحمت نندازید که خودم هم نمیدونم چی گفتم و منظورم چیه؟؟؟
بنده تا حد توانم تلاش خواهم کرد تا درخدمت شما و دیگر دوستان باشم و صد البته نیاز به استراحتی کوتاه مدّت و دعاهای خیر شما.
موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

ناصر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ق.ظ

سلام
از اینکه ردی ازت پیدا کردم خوشحالم
از اینکه زمزمه خداحافظی رو داری میکنی شدیدا نگران شدم
امیدوارم نوشتنت رو تو وبلاگ ادامه بدی خیلی از همشهریات و هم وطنات دوست دارن بدونند یه ایرانی که جلای وطن میکنه اون ور دنیا چه احساسی داری چطور زندگی میکنه و نظر امریکاهای جهانخوار نسبت به این ایرانی چگونه است. از طرف دیگه فکر میکنم این راهیه تا ما ایرانی ها بهم نزدیک تر بشیم و احساس دلتنگی نکنیم چه شما که رفتی و چه ما که موندیم تا اسلام رو زنده نگه داریم

به امید همدلی همه ایرانی ها و عزت و سربلندی ایران

به به ... به به
اینجا رو ببینید .... کی مهمونمون شده ... آقا ناصر عزیز

گرامی عزیز خوش آمدی .... قبل از هرچیزی ببخشید که توانایی آنچنانی در پذیرایی شایسته از شما ندارم و ترا خدا خودتون از خودتون پذیرایی کنید. امیدوارم که در این سراچه به شما خوش بگذره و خداوند توفیق اینو بده تا بیشتر در خدمتتون باشم.

آقا ناصر عزیز
از بابت همه ی تشویقها و امیدها و انرژیهاتون تشکر میکنم. همانطور که در جای دیگه ای هم براتون نوشتم؛ تلاشم رو خواهم داشت تا همچنان در خدمت شما و دیگر هموطنانم باشم. جالبه که فرمودید که دیگران میخواند بدونند کسانی مثل من که جلای وطن کرده اند در چه احساسی به سر میبرند ؟ گـــُلم «مشت نمونه ی خروار» یه روز دلتنگ و یه روز شنگول ... یه روز راضی و یه روز امیدوار ... یه روز سنگ صبور و یه روز غــُر غــُرو ... خلاصه ی کلام مثل همه ی دیگران. و صد البته که کسانی مثل من یک شانس و توفیق بزرگی هم دارند و اینکه از طریق وبلاگهاشون با هموطنانشون در ارتباطند و بقول شما نزدیک تر و مرهم دل همدیگر. بهرحال بینهایت تشکر میکنم که اجازه دادید اسم و نظرتون زینت این سراچه باشد.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید مال خیابون سعدی نجبباد

مرضیه یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://marziyehkazemi.blogfa.com

سلام
والا منم نفهمیدم آخرش چه باید کرد و گفت؟
اگه شما فهمیدید که چه باید کرد و گفت؟
بی‌زحمت به منم بگید تا بفهمم که چه باید کرد و گفت؟

حضور عالی مستدام و سئوالاتتان پر پاسخ باد

مرضیه خانم
اگه شما که خودتان یه پارچه دانایی هستید ندانید که چه باید کرد و گفت؟
من چطور میتونم به شما بگم که چه باید کرد و گفت؟
درنتیجه اصلاً فکرش رو نکن که چه باید کرد و گفت؟....چه ....چه ....چه....

بقول خودتان: دیر بمانید و همه ی زندگی تان سرشار از امید و موفقیت باد.... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

اتی دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

ای بابا..عجب یستی شد؟؟؟واقعا چه باید کرد؟؟؟

اتی گرامی
سخت نگیرید ..... هووووشکی نگفت که چه باید کرد و گفت؟ در نتیجه فعلاً هم شما بیخیال بشید که چه باید کرد و گفت؟

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حقی سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com

حمید تو اگه مجید و نداشتی چه میکردی؟

حقی جان
فقط خواستم بدونی که این مجیدخانم ما با اون مجید ایرانژاد عزیز که توی ذهنتون هست؛و بعد از مدتها دوباره یه سر زد و ردی از اسم و نظرش به جا گذاشت؛ دو نفر متفاوتندا ... منظور اینکه این یکی دیگه مجید همشهری ام هست و اتفاقاً دست قوی و خوبی هم در یک سایت و وبلاگ داره ولی آقامجید دلبندم نیست. ایشاالله به زودی سایت دیار نون این یکی مجیدخان رو هم معرفی خواهم کرد.
موفق باشید.

ناصر سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام
حالا که کسی نمیدونه که چه باید کرد و چه باید گفت اونوقت دیگه فاتحه بحث و گفتگو رو هم باید خیلی غلیظ خوند.
واسه اینکه این اتفاق لااقل فعلا نیوفته اجازه بدید تا راجع به یه موضوع دیکه حرف بزنیم حتما شنیدید یا خوندید که اخیرا قیمت جهانی طلا نمیگم روز به روز بلکه لحظه به لحظه بالا و پایین میشه و در مجموع بالا میره من فکر میکنم تا این بی نظمی اقتصادی تو دنیا ادامه داشته باشه نمیشه امکان سرمایه گذاری تو کشورای جهان سومی مثل ایران رو در آینده نزدیک متصور بود شما در باره این موضوع چی فکر میکنید ؟
شاید هم جواب این باشه که چه باید کرد و گفت ؟

ناصر خان
واقعاً ممنونم که اینگونه نظر لطفی به بنده و این مکان دارید. امیدوارم که دوستان همراهی کنند و لااقل بحثی اقتصادی و مفییییید را پیش ببرند. با اینحال بنده در تلاشم تا در دو سه روز آینده مطلبی تازه ولی قدیمی منتشر کنم. ولی سوال شما: هم شما و هم دیگران میدانند که متاسفانه اوضاع سرمایه گذاری در ایران هر روز بدتر و بدتر و بدتر خواهد شد چرا که اگر اوضاع جهانی هم خوب بشود؛ با مدیریت غلط و هم در بیلی که وجود داره به این زودیها روی خوشی به صنعت ایران برنمیگردد. مگر همین کارخانه ی تولید آبمیوه های «رانی» نبود؟ چیزی حدود دو سال الاف گرفتن امتیاز و سردواندن این ریئس و آن اداره شد و آخرالامر از خیر سرمایه گذاری در داخل ایران گذشت و راهی عربستان شد و در طول شش ماه کارخانه اش را راه اندازی کرد و میبینید که الان دنیا را قبضه کرده است. ولی در داخل ایران از نهاد این آقا گرفته تا دفتر اون یکی نهاد ... از حق دولت گرفته تا اعمال نظر نیروهای نظامی ... همه و همه چنان دست به دست هم داده اند که اگر روزی هم دنیا روی رشد اقتصادی را ببینند؛ برای وطنم دور از ذهن است مگر همان «مـــُنـــجـــی» که قرار است روزی بیاید؛ واقعاً بیاید.

موفق و پیروز باشید .... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

حقی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com

ای بابا پس هرچی کامنت به نام مجید میخوندم و قیافه مجید ایران نژاد رو متصور میشدم اون نبود

پس دوباره اون کامنتها رو به یک دیده مبهم دیگه مرور کنم!!

حقی جان
درست گفتید ....ایشون سردبیر و مدیر یه سایت خیلی خوبی به نام «دیارنون» مربوط به نجف آباده که اگه بشه یه بار معرفیش میکنم ... البته اگر مقدور شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد