از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

حـــراج(مـُزایده یا آکشن) ماشین

همیشه برام جای سوال بود که «چرا ایرانیهای بسیاری در آمریکا به کار بنگاهداری و خرید و فروش ماشین مشغول هستند؟» تا اینکه معلومم شد که نیاز اصلی این شغل زبون ریختن و جلب توجه مشتری برای خرید است و چه کسی ماهرتر از شرقیها و بخصوص ایرانیها در بافتن جمله های راست و دروغ ؟ بمانه که بجای جمله های «این ماشین نون(رکاب) داره و دست یه خانم دکتر بوده و تا مطب می رفته و برمی گشته.» انگار توی آمریکا هم جماعت نسوان باشخصیت تر از جامعه ی رجال مردان مردشون رانندگی می کنند و می گند:«این ماشین فقط یه صاحب داشته و دست یک خانم معلم یا پیرزن بوده که نوه اش رو فقط تا مدرسه می رسونده!!» 

 

 

         راحتی فروش ماشینی که صاحبش نسوان بوده 

 

چندی پیش با دعوت و راهنمایی یکی از ایرانیهای کنزاس سیتی، راهی یکی از مکانهای حراج و مزایده ی ماشین(شبیه به مرکز خرید و فروش آرژانتین تهران) شدیم. البته این مکان از جمله معدود جاهاییه که افراد شخصی و غیربنگاهی هم می تونستند وارد بشند. حدود سیصدتایی ماشین در چندین ردیف چیده شده بود که برروی شیشه ی هر ماشین علاوه بر نام و شماره ی ردیف ماشین(مثلاً ردیف الف شماره ی هیجده)، سال ساخت و نیز کیلومتر کارکرد نوشته شده بود. البته در آمریکا از عبارت مایلژ استفاده می کنند و هر مایل بطور تقریبی صدمتر بیشتر از یک و نیم کیلومتر(1609 متر) است. بنگاهدارها با برانداز هرماشین درصورتی که تمایل داشتند، استارتی می زدند و پس از دوری که در همان مکان می زدند؛ در صورت علاقمند شدن به خرید، شماره ی ردیف آن ماشین و نیز قیمت تخمینی خود را یادداشت می کردند.  

 

 

      یــارد سیل یا آکشن = مرکز خرید و فروش ماشین 

 

از من به شما پیشنهاد که اگه ساکن آمریکای جهانخوار و یا خارجه هستید؛ برای دنیا دیدگی هم شده به یکی از مکانهای آکشن(Auction = حراج) ولو معامله ی اجناس خونه، میوه یا … سری بزنید. بهرحال … حدود ساعت نــُه صبح بود که وارد سالن حراج شدیم. این سالن فقط دارای چهار ردیف بود و حراج و مزایده ی هر چهار ردیف هم زمان شروع شد. گفتنی است که فروش هرماشین شاید بیشتر از چهار تا پنج دقیقه طول نمی کشید و خریداران در اطراف محل عبور ماشینها ایستاده بودند و همزمانی که نوبت مزایده ی هر ماشین می رسید؛ می توانستند بعضی مشخصات فنی ماشین و نیز آشکار شدن تصویر یک تلفن همراه به معنی وجود خریدار یا خریدارهایی بصورت اونلاین و از طریق اینترنت رو از طریق تلویزنهای بزرگ نصب شده ببینند. آنچه که در این بین جالب بود اینکه خریداران دائم در حال راه رفتن بودند و همینکه آقای مجری که باید حراج رو پیش ببرد؛ شروع کرد به گفتن جمله هایی سریع و نامفهومی که بجز بنگاهداران کمتر کسی آنها رو متوجه می شه؛ برای آنکه معلوم نشه که چه کسی در حال قیمت گذاری روی دست دیگری است؟ هر خریداری با روش مخصوص خود مبلغی بر قیمت قبلی اضافه می کرد تا شاید در این رقابت آخرین و بالاترین قیمت را بزند و خرید آن ماشین را برنده شود. 

 

 

           چشمهای دوخته شده به سمت جایگاه حراج 

 

اینجاست که باید می بودید و از اینگونه حرکات مخصوص اشاره وار خریداران به سمت مجری حراج در تعجب می ماندید. یکی با انگشت شستش که البته در ایران فحش(پخشه) محسوب می شه؛ قیمت را بالا می برد و دیگری سرشانه اش را می خاراند و آن دیگری ابرو بالا می انداخت و چشمک و سرتکان دادن هم که جای خود را داشت. خلاصه ی کلام چنانچه در یک چنین مکانی حاضر بودید سخت مواظب حرکتهای دست و بدن خود باشید که ای بسا به تعبییر اینکه شما آخرین قیمت را اعلام کردید؛ ماشین یا وسیله ی مورد مزایده و حراج را باید بخرید و راه برگشتی هم ندارید. چراکه از همه طرف دوربینهای فیلمبرداری در حال ضبط همه چیز هستند. بهرحال … وقتی که هیچکس دیگه ای برروی آخرین قیمت اعلام شده؛ عددی اضافه نکرد؛ مجری حراج چندباری(معمولاً سه بار) آخرین قیمت را تکرار و سپس با یک فریاد اعلام می کرد که «فروخته شد» و با یک چکش چوبی به زنگ می زد یا همزمان زنگوله ای را به صدا در می آورد و نوبت به حراج ماشین بعدی می رسید. 

 

 

                      فروخته شد Sold 

 

گفتنی است که دراین هیجانی کردن و تشویق به خرید و بالاتر بردن قیمت، علاوه برراننده ای که ماشین رو به جلو می برد؛ چند نفر دیگه ای، مجری را همراهی می کردند و دیدنی بود داد و فریاد و حرکتهای دست و بدن خاص هرکدام. یکی ناگهان دادی می زد و دیگری چشم می دوخت به چشم افراد و به حالت سوال و این معنی که «تو چطور؟». در این بین نوع حرف زدن مجری را نیاز به توضیح بیشتری می دانم. هرچند که شنوایی انگلیسی شما عالی باشه؛ آنها از زبان یا بهتره بگم گویش خاص کاسبکارانه ای استفاده می کنند که نیاز به آشنایی و تجربه ی بالایی داره. بمانه که دائم و مثل فرفره هر عدد قیمت را تکرار می کنند؛ در بین جمله هایشان گاهی چیزهایی می گند که شاید برای ما ایرانیها جای تعجب و خنده داره. مثلاً در توصیف ماشینهای باری(وانت = تراک) از عبارت «سگ قوی»، یا «سگ وفادار» استفاده می کرد یا وسط تکرار عدد آخرین قیمت، جمله هایی بی ارتباطی مثل «ماهیگیری امروزت خوب بود؟» یا «احوال عیالت چطوره؟» به کار می برد. 

 

 

                      جــــایـــگـــاه فـــروش و حراج 

 

بعد از اعلام جمله ی «فروخته شد» و صدای زنگ پایان حراج هر ماشین، خریدار بایستی شماره ی مخصوص خود را از همان دور دورا به منشی فروش نشان می داد تا به نام او ثبت شود. پس از پایان خرید بود که بنگاهداران به بخش اداری مراجعه کردند تا با پرداخت حق الزحمه ی مرکز خرید و فروش، فرمهای مخصوص پرداخت وجه و غیره را پر کنند تا بتوانند ماشین را خارج کنند. از ترفندهای این کار اینکه نباید دیگران متوجه بشوند چه کسانی در حال رقابت هستند و ای بسا که خود صاحب ماشین بصورت ناشناس در بالا بردن قیمت ماشین در میان خریداران به رقابت بپردازد. آخرین مطلب اینکه…. برروی بعضی ماشینها کلمه ی «If» به معنای کنایی «مشروط» نوشته شده بود و یعنی، هرچند ماشین ذکر شده در هنگام حراج، بالاترین قیمت را بدست آورده ولی باز«مشروط به آن است که فروشنده به این قیمت راضی باشد.» خاب! بهتره بیشتر از این وقت شریفتون رو نگیرم. امیدوارم که این مطلب مفید واقع شده باشد. منتظر نظرات خوبتان هستم. درود و دو صد بدرود … ارادتمند حمید

نظرات 13 + ارسال نظر
مجید سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://diarenoon.ir

سلام به اقا حمید
خوبی شما؟میگم چرا از نسوان خارجه استفاده ابزاری میکنی؟گزاشتی عکس اولیه ادم جذب میشه این وقت شب تا اخر مطلب رو بخونه دی:

مجید جان
وقتی که در حدیث قدسی در مورد خداوند توصیف شده که «زیباست و زیبایی ها را دوست دارد» از بنده ی خدا چه توقعی داری؟
مهم همینه که زیبایی سبب بشه شما جذب خوندن یک نوشته بشید و کمی اطلاعاتتون بره بالا .... راستی خوشت اومد چه ماشین قشنگی تکیه گاه اون خانمه شده؟ نگفتی میخوای حرفهاشو بزنم خودت بشی مشتریش؟ البته ماشینو میگما

ممنونم از احوالپرسی تون. شکر خدا «نفسی» میرود و می آید و «ممد حیات است و مفرّح ذات و در هر نفس شکری است واجب کز عهده ی شکرش بدر» نیایم. موفق باشید.
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

John Smith سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ق.ظ

سلام. مطلب فوق العاده ای بود، با حواشی فوق العاده تر! من که طالب شدم برم یه ماشین بخرم البته با همون IF که باید فروشنده اش هم راضی باشه ولی اونی که شما تعریفش رو فرمودی راضی تر!
حالا ماشین چی ابتیاع فرمودید؟ خوش باشید.

به به .... اینجا رو ببین.
دوست پرمعلوماتم "جان اسمیت" عزیز
خوبی برادر؟ کجایید؟ نمیگید "حاجی حاجی مکه، دلمون واسه ات تنگ میشه؟" ترا خدا اینطوری نکنید. میایید با نظرات خوبت ما رو به دونستن هرچه بیشتر اطلاعات ارزشمندتون بد عادت میکنید و بعدش مییییییرید و دییییگه نمیایید؟ بهرحال خوش آمدی که پس از مدّتها بازم بنده رو لایق سر زدن دونستید. و امــّا

راستش برای تحقیق خرید یک "مینی ون" رفته بودیم و امیدواریم که همینجا و توی سرزمین کافرستون توفیق سوار شدنش رو داشته باشیم و کارمون به ایران و "ون" سواری دادن برادران کهریزکی نکشه؟؟؟ آخه من یکی با شیشه نوشابه میانه ی خوبی ندارم.
موفق و پیروز باشید ... درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

مینو سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ق.ظ

سلام
جالب بود ولی نگفتین قیمتاش چجوریه ؟ حراج واقعیه یا حراجای الکی مث توایرانه؟
موفق باشید

مینو خانم
قیمتهای ماشینها بیشتر براثر تجربه ی بنگاهدارها و بخصوص مقدار سودی که میتونند بدنبال فروش آن ماشینها به جیب بزنند متغییر بود. سوای سال ساخت و مقدار کیلومتر کارکرد و تمیزی ماشین، مهمترین چیزی که باعث می شد قیمتها کم و زیاد بشه؛ تعداد افرادی بود که خواهان هر ماشینی بودند. مثلاً وقتی تعداد افراد زیادتر میبود؛ هی افراد روی دست همدیگه بلند می شدند و قیمت رو بالاتر میزدند(اعلام میکردند) و برای همین تا چشم به هم میزدی میدیدی که رقم قیمت جهشی رفت بالا. ولی وقتی مثلاً دو نفر با هم رقابت داشته باشند؛ شاید به اون شکلی که بازارگرمی باید در کار باشه نبود و قیمت هرچه زودتر و با رقمی کمتر ثبیت می شد.

بههههله که راست راستکی بود و هرچه هست وقتی قیمتها رو با بنگاههای سطح شهر مقایسه میکنید باور کردنی نیست و گاهی مواقع نصف تا یک سوّم بودند.
موفق و پیروز باشید.
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

وحیده مامان پارسا سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ http://dinasour.persianblog.ir/

جالب بود.یه چیزی تو مایه بازار حیوون اصفهانهالبته عکسها نشون میداد همه چیز حساب کتاب داره.ولی یه چیزی ؟با روش مزایده قیمتها مناسبتر از خرید عادی میشه؟فکر کنم اگه تو ایران برگزار شه صاحب ماشین تمام فک و فامیلش رو میاره که قیمت رو بالا ببرند
با این روش پس همه ماشینها فروخته میشه؟حالا بالاخره ماشین خریدید یا نه؟

وحیده خانم
از توصیف شما کلی خندیدم ... بازار حیوونا .... هنوز یه تصویرهایی از اون بازارها توی ذهنم هست

در مورد سوالاتتون گفتنیه که: بله در کل با روش مزایده خیلی خیلی مناسب تره. یعنی اینطور بشنوید که حتی خیلی گردن کلفتها هم زیاد رغبتی ندارند که ماشینی که نو و دست اوّل باشه رو بخرند. چرا که میدونند یه آدم قرت و پولداری خریده و چند سالی رونده و الان دیگران به نصف قیمت یک ماشین نو میتونند اونو بخرند و برونند.

راستش یه ماشین فکسنی دارم و قصد داشتم یه ماشین ون بخرم که جای بیشتر و تعداد صندلی بیشتری داره ولی هنوز جور نشده. دعا کنید که خداوند یه دونه خیییییییلی خوبش و خییییییلی عالی و خییییییلی قشنگ و خیییییییلی ارزووووووونش رو نصیبمون کنه.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

شیرین مامان نیما سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://nima1357.blogfa.com

سلام خوبین؟ شما فقط برای تماشا رفته بودین یا قصد خرید یا قصدآموزش شغل دوم داشتید؟

شیرین خانم
بشنوید که وقتی داشتیم برمیگشتیم و دوستمون گفت: حالا نخوای فردا بیایی اون دست خیابون و درست روبروی ما یه بنگاه فروش ماشین راه بیندازی و روی دست ما بلند شی؟

راست میگیا .... چرا خودم سر نیفتادم به عنوان شغل هزارم روی اون فکر کنم .... باید برم توی خطش و ته و توهه قضیه رو در بیارم.

درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید

مجید سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ http://diarenoon.ir

بازم سلام حمید جان
خب ما هم زیبایی ها رو دوس میداریم...چه ماشین باشه چه تکیه دهنده به ماشین...اصل زیباییه...میگم این عکسه مشکوک میزنه مال همون هراج که نیست هست؟

آهان آقا مجید
اینجاست که میگند: آدمی شیر خام خورده است و بی پیر به خرابات میرود. نه جانم .... گاهی مواقع بترس از بعضی زیباییها که درونی بس نازیبا دارند. در ضمن بد نیست بدونی که اتفاقاً چندتایی خانم هم توی حراج بودند و درکنار آقایون ماشین میخریدند.... در کل بشنو که اینجا هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود نداره و حتی مکانیک زن هم خواهید دید.

درود و بدرود

مرضیه سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://marziyehkazemi.blogfa.com

اوووووووووووف چقدر سخته ماشین خریدن تو این بلاد کفر!!
تو مملکت خودمون با کلی عزت و احترام بلند می‌شی می‌ری ایران خودرو. واسه یه پژو 405 صندوق‌دار ِ دنده اتوماتیک 21 میلیون پول بی‌زبون می‌دی و میای. بعدش کلی خوش‌ و خرمی که ماشین نو داری با کلی آپشن و ایران خودرو هم هی تند و تند اس‌ام‌اس می‌زنه واست که: همیشه حق با مشتری هست و هر مشکلی داشتین تو رو خدا بدون معطلی تشریف بیارین ما خاک پاتون هستیم و اینا. ولی بعدش خدا نکنه ماشینت بیفته به هن‌وهون‌و... بدبخت عالم می‌شی و به جایی می‌رسی که ماشینت رو کول می‌کنی و از این نمایندگی به اون نمایندگی...
خلاصه حمید آقا، این همه روضه خوندم چون اولا" به سر خودم اومده و هم خواستم گفته باشم که دیگه امکانات اونجا رو با اینجا!!!! مقایسه نکنید که این جا وضعیت ماشین هم مثل بقیه چیزا گل و بلبله
راستی سلام علیکم منزل خوبن؟

مرضیه خانم

گفتنیه که من فقط برای اینکه چیزی یاد بگیرم و صد البته اگه شد یه ماشینی برای خودمون دست و پا کنیم راهی اونجا شدیم وگرنه مردم عادی مستقیم به همین بنگاهدارها مراجعه میکنند.

آی گفتی .... از اوضاع گــُل بلبل دربه داغون بودن بعضی ماشینهای به اصطلاح نوی وطنی؟؟؟ یادمه یکسال تعداد بسیار بالایی از وانت پیکانهای نویی که به پاکستان صادرات کرده بودند؛ مجبور شدند بخاطر چندین عیب برگردونن و در عوض بخورد ملت داخل دادند.
در ضمن درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

John Smith سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ

ارادتمندیم قربان. همین اطراف بودیم. یه اسباب کشی کردیم که یک ماه طول کشید! رییس چند تا خرده کاری دستور فرمودند که 5 دقیقه بیشتر کار نداشت، منتها به قول کلاه قرمزی -وقتی آقای مجری گفت اونجا رو یه جارو بکش-"بدبختی از همین جا شروع میشه دیگه" و کار به جایی می کشه که من کل خونه رو تعمیرات کردم!
خلاصه جماعت نسوان اینطوریند دیگه! حالا این داستان تکراریه ولی بگم خدمتتون:
هندیها میگن آدم یه روز در خونه خدا رو میزنه، خدا میگه چیه، چیکار داری؟ میگه حوصله ام سر رفته، خونه ام کثیفه، همه اش دارم کنسرو می خورم(!!!...)، خلاصه نمیدونم چیکار کنم.
خدا میگه برو غروب بیا. غروب آدم میاد خدا یه زن درست کرده بوده میگه بیا ببرش. فردا صبح آدم میاد در میزنه میگه دستت درد نکنه! بالاخره خونم تمیز شد، غذای خوب خوردم، صحبت کردیم و ... دستت درد نکنه!
خدا میگه باشه حالا برو. شب دوباره آدم در خونه خدا رو میزنه میگه این دیگه کیه بابا، صبح تا حالا سرمو خورده، دیوونم کرده، پدرم رو در آورده، نمی خوامش.
خدا میگه باشه بذارش اینجا برو.
آدم میره دوباره میبینه اوضاع همونه شب میاد دنبال زنش، فردا دوباره برش میگردونه ...
آخرش آدم میاد به خدا میگه: میدونی چیه، بودنش هم دردسره، نبودنش هم دردسره، بده ببرمش!
حالا البته "زن من بهترین زنهای دهر است ولی با این همه زن عین زهر است"!
امیدوارم حالا مورد افاضات خانمها و فمنیستها واقع نشم. جهت مزاح این رو نوشتم و این که دل دردی کرده باشم!

جان اسمیت عزیز
جوووون خودت.... جووون خودم .... جوووون اون بغل دستی ات من یکی نیستم. یعنی همینو بدون که توی این جنگ و مرافعه ای که داری با نسوان راه میندازی؛ روی من حساب نکن که هنوز دنده ها و استخونام درد میکنه ولی به کسی نگیا .... آخه این داستانت و بخصوص اون تک بیت«زن من بهترین ...» خوووویلی خوووویلی قشنگ بود و هرچند به سختی نیشمان را بسته نگه داشتیم که شرّ نشود ولی آخه خندیدم

بنده هم دعا میکنم که مورد تفقد فمنیستها و هووووشکی واقع نشید .... درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

مجید چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ http://diarenoon.ir

بازم سلام
نه منظورم رو درست نگرفتین...کاری به خریدارها نداشتم بیشتر تاکیدم بر کنار ماشین ایستاده ها بود

مجید عزیز
از من به تو این نصیحت .... باور کن از دور دل میبرند و از نزدیک زهــره ... دلشو داری بیا جلو . من یکی که نیستم
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

امیر حسین جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ق.ظ http://www.amirhb74.persianblog.ir

اوه ما چشممون به جمال این وبلاگ باز شد . شنیده بودم توی ادمونتون هم هست یکی . فقط چطور میشه از کیفیت ماشین مطمئن شد ؟ چون شنیدم با قیمت خیلی پایین میشه یک ماشین رو خرید .

به به حاج امیرحسین عزیز

البته میدونید که این یکی وبلاگ وطنیه و باید با زبان خاص خودش صحبت کرد و فلهاذا:
سلامـــون علیکم و رحمه الله و برکاتــُه. شما خوبید ... همشیره خانم چطورند؟ اندرونی که همه سلامتند انشاالله!؟ بهرحال دعای خیر ما را به همه اهل البیت برسانید. و امـــا در مورد سوال شریفتان:

همینکه شما از دلچسب بودن یک ماشین مطمئن شدید و بقول خودمان حسابی پسند کردید؛ میتونید با پرداخت مبلغی (معمولاً تا 100 دلار) از کمیته ی فنی همان آکشن بخواهید که یکبار دیگه همه ی سوراخ و سمبه های ماشین رو براتون کنترل و چک کنند. هرچند که در برگه ای که مشخصات تکمیلی ماشین رو نوشته، حتی سابقه ی رانندگی طولانی مدّت در هر ایالتی که بوده را نیز ثبت کرده اند.

موفق و مویــّد باشید ... فی امان الله .... درود و دو صد بدرود

باباعلی جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://parsavaghef.blogfa.com

سلام دوست عزیزم حمید
پاسخ سوالتون به دلیل طولانی بودن در یک پیام میسر نشد ، براش یه پست جدید گذاشتم ... ممنونم

بابا علی عزیز
در اولین فرصت خدمت میرسم... زحمت کشیدید و ممنونم.
درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

بینهایت از پاسخ مفصل و زیباتون تشکر میکنم .... بازم تشکر

مجید ایران نژاد جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:29 ب.ظ

دلم خون ودلم خون ودلم خون / از این دنیای دون دنیای وارون

مجید جان
ترا خدا اینطوری نکن .... بعد از مدتها سری زدید و انگار اوضاع و احوالت رو= ر ُ ( روی فرم) نیست. حتماً برات ایمیل مینویسم و ترا خدا برام بنویس که چی شده؟ ایشاالله که مشکل خاصی نیست و همه چیز عالیه و یک گرفتگی روحی است و بس.
درود و دو صد بدرود

ابراهیم شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ

سلام عمو جان اولا معذرت که خیلی دیر به دیر سر میزنم بذار به حساب تنبلیم نه شلوغی سرم
مطالبت خوندم خیلی قشنگ و جذاب بود

البته در مورد اینکه هر کسی میتونه هر اعتقادی مذهبی داشته باشه زیاد موافق نیستم چون مسیح و موسی و محمد(درود خدا بر پیامبرانش)برای راهنمایی ما در انتخاب بهترین اعتقاد اومدند و بهترین اعتقاد هم معرفی کردند. و عاقل دنبال بهتریهاست مثل همون خریدای ماشین که میگردند تا بهترین ماشین رو پیدا کنند
البته جسارت این بچه داداش کوچیک رو ببخش
ما به یاد عزیزترین عمومون هستیم

به به
بردارزداده ی عزیز و گرامی ام
گــُلم
این که تمام پیامبران در یک راستا گام برداشته اند و به زمان خودشون بهترین ها رو معرفی کرده اند تا همچنان انسان رو به بهترین اعتقاد راهنمایی کنند با شما موافقم. ولی سوال این است که ولو من و شما هم پیرو همان بهترین و کامل ترین اعتقاد باشیم آیا به این معنی است که فقط ما برحق و درستیم و دیگران نه؟ یاد آوری میکنم که اصلاً منظورم این نیست که راه منو شما درست ترین هست یا نه؟ بلکه اشاره دارم به این سخن که آیا دیگران در راه اشتباه هستند؟ آیا نمیشود گفت که آنان درست ترین اعتقاد را نیافته اند؟ به نظر من مهم، مومن واقعی خداوند بودن و راه او گام برداشتن است وگرنه ای بسا که بسیاری که بهترین راه را تقلید میکنند ولی مومن واقعی و از ته دل او نیستند. نکته ی دیگه اش اینه که گیرم یک مسیحی مومنی از ته آفریقا، هرگز فرصت یا شرایط تحقیق شناسایی بهترین اعتقاد مذهبی این زمان را پیدا نکرده باشد؛ آن زمان چی؟ پس بازم به این سخن میرسیم که اوّل باید آدم بود و بدنبال آن مومنی واقعی ولو با هر اعتقاد. البته این نظر منه و صد در صد هم برای نظرات همه ی افراد هم احترام قائل می شوم و همواره دعا میکنم که حکایت رباعی معروف خیام نشود که:

قومی متحیرند اندر غم دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
ترسم که آخر کار ندا در آید
کــ ـــای بیخبران راه نه آن است و نه این .... گر راه درست را یافته اید که اینچنین است؛ بر شما مبارکباد و در یک سخن التمااااس دعااااا

کوچیک شما هستم و با نهایت اشتیاق نظرات شما عزیزان رو به جان میخرم و بنده هم همیشه به یادتان شب و روز میسپــُرم. موفق و پیروز باشید..... درود و دو صد بدرود
ارادتمند حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد