از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

تحقیق دانشجویی

دوست عزیزم «امیرحسین» در یکی از «نوشته هایش=کلیک کنید» ایئده ی جالبی را مطرح کرده بود و از زبان و برداشت خودشون علت و انگیزه ی مطالعه ی بعضی وبلاگها را ذکر کرده بود. در توصیف این سراچه نوشته بودند که:«خوانندگان به مرور معتاد میشند و باید چشم بزنید تا کی دوباره آقا !(منو میگه ها) به روز بشن ؟» راستش اوّلش خواستم از اینکه هیچ نقشی در اههههتیاد دیگران ندارم؛ دفاع کنم ولی یه لحظه به خود اومدم که اگه راست راستی با این مشغولیاتی که دارم؛ نتونم به موقع و لااقل هفته ای یه مطلب منتشر کنم که بدجوری باعث خــُمــاری جماعتی از بندگان خدا شده ام…. وای به اونوقتی که نقشی هم در دست و پا درد اینترنتی شون هم داشته باشم… لذا قبل از هرچیز بذار سراغی بگیرم که:«رفقا !!! استخوناتون درچه حالیه؟ سیم کشی، درد، بی حالی، آب ریزش بینی که پیدا نکرده اید؟ اصلاً نگران نباشید که جنس این وبلاگ هم مثل جنس خودم قاتی پاتی خیلی داره و طول درمان ترکـش خیلی طولانی نیست …. الهی همسایه مون واسه ی شما بمیره !!! اگه دل شوره و بیقراری هم داشته باشید ؟؟» بهرحال سلام و درود و این مطلب هم واسه ی اینکه زود به زود به روز شده باشم.  

 

 

  حضرت عیال با چادر مخصوص داخل خانه و «دای ان» 

 

اونایی که از گذشته های دیر و دور با این سراچه همراه بوده اند میدونند که یکی از فعالیتهای اصلی که در کلاس فارسی یک انجام میدم معرفی خیلی چیزها درباره ی ایران است. از دیدنی ها گرفته تا فرهنگ، سیاست، غذا، مراسم و غیره. منتها قبل از هرچیز دانشجوها موّظـف هستند تا درباره ی موضوع مورد علاقه شان، یک تحقیق تصویری(پاور پوینت) داشته باشند. در این هفته ی گذشته تحقیق دوتا از دانشجوهام برام به نوعی شوک آمیز بود. اولینش اینکه یکی از دانشجوهام قبلاً با عیال هماهنگی کرده بودند تا درباره ی نامزدی و عقد و ازدواج و بخصوص «مــحــرم و نامـحــرم» صحبت کنند. بخشی از این تحقیق هم «انواع پوشش و چادر» بود که در حینی که عیال یک به یک روسری و مقنعه و چادر مشکی و چادر رنگی رو برای دانشجوها میپوشید؛ بنده یواشکی یه عکس گرفتم و الان هم یواشکی دارم اونو منتشر میکنم و خدا برسه به دادم با کتکهای عیال!! 

 

 

 چایی داغ، باقلــوا و دلمه فلفل خارجکی پز! بفرمایید !!! 

 

پرزنتیشن(ارائه ی تحقیق تصویری) یکی دیگه از دانشجوها حسابی دلچسب تر بود. چرا که درباره ی غذا بود و یه دفعه زنبیلشون رو بازکردند و کـلــّی خوراکی گذاشتند روی میز و من و بقیه ی دانشجوها تونستیم طعم یک غذا و شیرینی و همچنین چایی ایرانی خارجکی پز رو بچشیم. اگه تونستید تشخیص بدید که کدوم دلمه فلفله ؟ آفرین !! اون شیرینی ها هم باقلوا است؟ دنبال چایی نگردید که توی اون پارچ، چایی دم شده ی گرم و شیرین شده آماده است تا گوارای شما باشد

 

 

          ارائه ی تحقیق درباره ی غذای ایرانی 

 

برای اینکه بیشتر بدونید، هرچند در هرکلاس ویدئو و تلویزیون وجود داره ولی من از اونا خواسته ام تا با اتصال کامپیوتر(لب تاب) به پرژکتور، تحقیق تصویری خودشون رو بصورت عمومی و فراگیرتر ارائه کنند. ولی چون قصد عکس گرفتن داشتم مجبور به روشن کردن لامپها بودم و شاید بتونید شبهی از بازتاب تصویر برروی تخته سفید کلاسو بطور نیمه واضح ببینید. 

 

 

        تعدادی از دانشجویان محلی کلاس فارسی 

 

سخن آخر اینکه خوشبختانه علاوه بردانشجویان جوان شبانه روزی خود مجتمع که بیشتر آنها از اقصا نقاط آمریکا و همچنین دیگر کشورها هستند؛ روز به روز علاقه ی مردم محــّلی هم به فارسی بیشتر و بیشتر می شود . این استقبال شامل پیر و جوان است و در یک کلام دیگه نمیشه راحت و به زبان شیرین فارسی به این آمریکاییها ناسزا گفت که ای بسا یه نفری از یه گوشه ای پیدا میشه و چهارتا فحش داغ تری میذاره توی کارمون :) …. خلاصه اینکه اگه اینطور پیش بره کم کم معلــّم سرخونه ی پیرزنها هم میشم تا بهشون فارسی یاد بدم و ای داد از اون وقتی که مجبورم هی دم گوشهای سنگینشون داد بزنم و بگم:«همشیره !! واسه ی تلفظ حرف«ق/غ» انگار کن که داری آب توی حلقت قـرقـره میکنی… حالا بگو…. قــُل قـُل قل قل قل» خاب…تا دیر نشده من برم به قول نجف آبادیها: یه بــُقـلـوای دیگه بی یلم = بذارم دهنمو و دوباره بیام خدمتتون. نظر یادتون نره. بدورد … ارادتمند حمید.

نظرات 7 + ارسال نظر
عبدالحمید حقی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ق.ظ

سلام

هنوز وارد وبم نشده بودم دیدم تو بروز شده هایی

اعتیاد رو که درسته اگه یه رو ز وارد نت نشم انگار یه چیزی گم کردم این اولش

دویوما اینک این پروژه ی غذاهای ایرانی در نوع خودش جالبه
اصلا ایده ایده ی خودت بوده میشناسمت

این کش وقوس و درد دست و پا و .........اینا رو که میگی ادمو یاد راه خلاف میندازی امان از رفیق بد و زغال خوب و .........

حـقــّی جان
خاب دیگه احوالات بنده رو به هیچ وجه نمیتونید پیش بینی کنید....بهرحال بنده در خدمت هستم و کجای کاری که کم کم میخوام ائیده ی رقص ایرونی رو هم پیشنهاد بدم و خودمم بشم مربی شون و آی میچسبه رقص «میقانی» و «سیخ کباب» گرفتن و «بستنی قیفی»!!!
آی گووفتی...امان از رفیق بد و ژوغال خوف !!! امان...امان امان.
درود و دو صد بدرود.... ارادتمند حمید

زیتون تنها پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ http://zeytoone-tanha.blogsky.com

سلام.
نوووووووش جونتون.
چشممون به جمال بانو روشن.
تا کی توفیق بشه و خودتون رو زیارت کنیم.
حمید خان
بی اغراق یکی از قلمهای طناز لطیف ، قلم شماست.
این موهبت خدادادی رو قدر بدونین.
اینکه آمریکاییها مشتاق یادگیری فارسی هستن جدی گفتین؟
من از همون جماعت استخون دردی بی قرارم. پس زود زود آپ لطفا

زیتون گرامی
هرچند دست پخت کدبانوی ایرانی رو هیچ جای دنیا نمیتونی پیدا کنید؛ جای شما خالی آنچنان هم بد نشده بود.... در مورد زیارت بنده خیلی امیدوار نباشید که دیدن ما پیرمردها آنچنان ذوقی ندارد جز اینکه یادتون به بدهکاری و هزار تا غم دیگه میفته.

از بابت تشویقهاتون تشکر میکنم و چشم ! سعی میکنم که در اولین فرصتی که وقت پیدا کردم بازم درخدمتتون باشم.

درود و دو صد بدرود... ارادتمند حمید

کانون وبلاگ نویسان فتح - معتمد محله پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://kanoonFATH.blogfa.com

کاکو لهجه ی شیرازی هم بشون بفهمون !

شوخی فرمودیم ، فارسی را پاس بدارید ...

معتمد جان_کانون وبلاگنویسان فتح
همین که بتونم لهجه ی نجف آبادی رو یادشون بدم؛ خودش یعنی یه دائره المعارف کامل و جامع از همه ی گویشها و لهجه های رایج فارسی....از پشو گرفته تا اردو... فارسی تاجیکی و مشدی و شیرازی و لری و ....

بنده کوچیک شما و شوخی هاتون هم هستم.... دمت گرم.
درود و دو صد بدرود.... ارادتمند حمید

کاکتوس صورتی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام و درود آقا حمید:دی

من هرموقع میام ،دنبال ساقی میگردم ولی ساقی جنس خوب دست ما نمیده...یعنی آشنا هم نباشی که دیگه سرت کلاه میره...فکر کنم همه دوستان هرکدوم چندروزی استخون درد رو کشیدن تا شما باز بیای آپ کنی

دانشجوهات باید قدر شمارو بدونن

موفق باشید

کاکتوس جان
گــُلم خودت که یه پا عمده فروشی.... حیفی توفیق نشده که بنده هم مشتری راستا بازارچه ی وبلاگ شما بشم.... شما چرا دیگه دست و پا درد!؟
البته شاید همون تلقین اینکه جنس این سراچه خارجیه سبب شده فکر کنید که لابد خوبه...!؟ وگرنه خبری نیست.... قدر همون اجناس داخله رو داشته باش و حال کن که یه روز گیرت نمیادا.... از ما گفتن.

بنده کوچیک شمام.... ایشاالله یه روز دانشجوی مکتب بزرگواری شما باشم.
درود و دو صد بدرود.... ارادتمند حمید

عبدالحمید حقی شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ق.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

تازه تر چه خبر

http://hamidhaghi.blogsky.com

هوچی دادا...!!! شنبه یکشنبه ها تعطیلات آخرهفته است و درخدمت عیال و ظرف شستن و غذا پختن و درعوض جمعه؛ نماز شنبه خوندن!!

درود و دو صد بدرود.... ارادتمند حمید

شهریار شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://irangardish.blogfa.com

سلام و درود بر حمید خان
از اینکه می بینیم کماکان سرحال و در حال نوشتن هستید بی نهایت خوشحالم.
حمید خان آتقدر گفتید تا برگشتیم
ارادتمند همیشگی شما شهریار

به به
شهریارخان عزیز
ممنونم که اصرار بنده رو لایق برگشتن دوباره به عالم اینترنت و وبلاگ نویسی دونستید. حتماً خدمت خواهم رسید و از اطلاعات ارزشمند شما در باره ی سفر به اقصا نقاط ایران و نیز دیدنی های آن استفاده ها خواهم برد.

درود و دو صد بدرود.... ارادتمند حمید

خیشوقیما نصرالله اینا یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ

تورو خدا کباب سیخ انجیل را یاد ندید که که تجمع اقایون امریکایی درباغ های امریکا ودممببال !!رودخونه هاشون را در پی دارد و احتمالا نفرین نسوانشان را برای شما

خیشو قویمی نصرالله
دلت درست باشه که اگه این آمریکایی های اتو کشیده ی دستمال کاغذی ضدعفونی شده اند ... هزارسال همـّت دنبال سیخ انجیل گشتن باشند ... بخصوص اینکه بخواند سردیوار گلی باغ مردم رو بگیرند و بپــّرند اونور و د سیخ درکن!!!
خدمت شما خوشآمد عرض میکنم و امیدوارم که در این سراچه به شما خوش بگذره.
درود و دو صد بدرود... ارادتمند حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد