از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

از نجف آباد تا آمریکای جهانخوار

خاطرات تجربه و زندگی جدید در آمریکا

جشن روز پتریک مقـدّس

 ****پیشنوشت: قبل از هرچیز از دوستانی که نظر نوشته و یا می نویسند نهایت تشکر خود را ابراز می دارم. متاسفانه اوضاع اینترنت درهمه و نتونستم پاسخ دوستان رو بنویسم و فقط فرصتی شد تا این مطلب را که مدتــهـا پیش آماده کرده بودم را بدون هیچ کم و کاستی، به عنوان آخرین نوشته ی وبلاگ خدمتتون تقدیم کنم. امیدوارم که خوشتون بیاد

==============================

 

اگه این روزهای قبل از عید و همهمه ی خرید و بازار و خونه تکونی داخل ایران، فرصتی نداده و یا اصلاً چنین چیزی وجود نداره که ما ایرانیها هم کارناوال شادی استقبال از عید و نوروز راه بیندازیم؛ عوضش این خارجی های کافرستان، به هربهانه ای شده، جشنی برای خودشون دست و پا می کنند. در اینجا می خوام اشاره ای داشته باشم به برگزاری جشن مذهبی روز بزرگداشت «حضرت پتریک مقدّس» که به انگلیسی او را «سنت پتریک = St.=Saint Patric» می نامند. 

 

 

       حضرت پـَتریک مقدس  

 

ایشون در قرن چهارم میلادی(پس از تولد مسیح) در انگلیس و از خانواده ای «رومی» الاصل بدنیا میاد. درسن 16 سالگی توسط مهاجمان و دزدان دریایی ایرلندی دزدیده میشه و به مدّت 6 سال در ایرلند به بردگی و اسارت بسر می برد؛ تا اینکه فرار می کند و به انگلیس برمی گرده. پس از ملحق شدن به کلیسای کاتولیک و سالها صومعه نشینی و راهب(ه) گی، به مقام «اُسـقـُف» منصوب میشه و با الهامی درونی مامور میشه تا باز به ایرلند برگشته و مسیحیت را در آنجا گسترش دهد. به همین نحو تا پایان عمرش و بمدت سی سال در ایرلند زندگی و تبلیغ می کند و همانجا می میرد و به خاک سپرده می شود. تا اینکه در قرن هفدهم میلادی توسط «پاپ اعظم کاتولیک» ها در «واتیکان-رم» به لقب«مقدس/حضرت»Saint نائل میشه. 

 

 

      شبدر سه برگ سمبل سه رکن مسیحیت 

 

در نظر او گیاه سه برگی شبدر=همون گیشنیز کارتهای ورق بازی و پاسور، سمبلی است از سه رکن مقدس مسیحیت(پدر=خدا، پسر=مسیح و روح القـُـدُس). به همین علت رنگ سبز در نظر پیروان مسیحی در این روز خاص و بخصوص بخاطر اینکه ایرلند سرزمینی است بی نهایت سبز، اهمیت خاصی دارد و همه ساله در هفدهم مارچ=26 اسفند مراسمی در یادبود «پتریک مقدس» در بیشتر کشورهای مسیحی برگزار میشه. البته پایه گذار این کارناوال در اصل، ایرلندیهایی هستند که از سال 1880 میلادی به آمریکای شمالی و دیگر جاها مهاجرت کردند. گفتنی است که رنگ سبز، رنگ غالب پوشش و تزئیناتی است که شرکت کنندگان در این فستیوال استفاده میکنند. 

 

 

   رژه ی نمایندگان مختلف شهرها- سانفرانسیسکو 

 

مثلاً فستیوال مخصوص این روز در سانفرانسیسکو (آمریکا) شامل موارد مختلفی است از جمله راه اندازی کاروانی از ماشینهای روباز به نمایندگی از مشاغل مختلف و شهرهای اطراف که هرکدام یک دخترکی را ، درمیان کاروان همراهان به عنوان نماینده ی خود راهی میدان می کنند. این هم عکسی از برگزاری این جشن در مونترال کانادا

 

  

    نقش شبدر روی دستکش و صورت.کانادا. مونترال 

 

بد نیست بدانید که در اینروز «میکده ها»(بارها) با اضافه کردن اسانس نعنا، تلاش دارند تا «آبجو»ی سبزرنگ به مشتریان خود عرضه کنند. نکته ی آخر اینکه: در بعضی از مناطق آمریکا، یک شوخی درکار است که اگر یک فرد در این روز هیچ سمبلی مثل نوار، یا لباس یا کلاه یا…. سبز به همراه نداشته باشد؟ یا صورت او را با رنگ، سبز می کنند و یا به پهلوی او نیشگون می گیرند. البته من هرچی چشم زدم تا شاید یکی از این دخترکان مرا نصیبی دهد! خبری نبود که نبود. خب بیشتر از این مزاحمتون نمی شم و شما رو دعوت می کنم به دیدن عکسهایی از برگزاری این رژه (پــِـریدParade) در شهر کوچک محل سکونت بنده. دلتون شاد باد. در این فرصت اجازه می خوام فرارسیدن سال نوی خورشیدی را پیشاپیش خدمت همه ی شما تبریک عرض کنم…. اگر هم دوست داشتید و نظر خود را نوشتید؛ خوشحال می شم… موفق و پیروز باشید…. بدرود…. ارادتمند حمید 

 

 

        واگنی که بوسیله ی تراکتور کشیده میشد 

 

 

                   آخه موتول چی!!! 

 

 

                  دخترکان موتولچی سوار 

  

 

              پسر گــُنده ی موتولچـــی سوار 

 

 

                  آدمک عموسام = آمریکا 

 

 

                      کلوپ موتور سواران 

 

 

                   مزرعه داران اسب سوار 

 

 

                          برادر و خواهری 

 

 

      دانشجوی کلاس فارسی . دختران اسب سوار 

 

 

                         مجریان برنامه 

 

 

                    پیرزن تازه جوان شهر 

 

 

                    پیرمردان تازه جوان شهر 

 

 

                  این هم پیر تازه نوزاد شهر 

 

*****نوشتن نظر یادتون نره. روز و روزگارتان نیک باد = روژگــُر نی یک

نظرات 19 + ارسال نظر
مجید چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.Diarenoon.ir

سلام اقا حمید
چاکریم
هنوز پستت رو نخوندم راستش...اولشو خوندم مشکوک شدم:
به عنوان آخرین نوشته ی وبلاگ خدمتتون تقدیم کنم. امیدوارم که خوشتون بیاد.
این یعنی چی؟

مجید خان عزیز
سلام و درود و شما سرورید!
یعنی اینکه ملــّت برند برسند به دید و بازدید ایام عید و نوروز و با سر و صبر و حوصله تشریف بیارند تا بنده هم بتونم با نوشته های تازه تری درخدمتشون باشم!!!؟ باور کن!! د باور کن دیگه! بابا ایهام داشت و منظورم آخرین نوشته ی سال 89 بود!!؟ آره این خوب دروغیه!! آره منظورم همین بود.... چیه؟ تو که هنوز باور نکردی؟ دههه!! دعوامون میشه ها!؟

من درخدمتتونم.

مجید چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://diarenoon.ir

بازم سلام
الان پستت رو کامل خوندم خیلی توپ بود...میگم عکسهاش رو خودتون گرفته بودین؟ خیلی جالبناک بود...
یه هشتاد کاماجیم م داشتم شالام اورده بودمش اونجو ... خاطرخواه پیدا میکرد

مجیدخان بازم درود
خوشحالم که مطلب رو پسندیدید. البته همانطور که عرض کردم عکسهای آخر نوشته که مربوط به شهرکوچک خودمان رو خودم گرفتم ولی عکسهای متن رو از اینترنت دزدیدم!

آخ آخ آخ !!! آی گفتی!! باور کن یه موتول هشتاد کاماجی با اون باک نون کاماجی اش=گرد و قــُلمبه اش تا بخوای مشتری داشت. شاید ندونی که اینجا کلوپ ماشینهای قدیمی خیلی توی بورسه. مثلاً انواع و اقسام ماشینهای قدیمی رو خداتومن خریده اند که سالی یه بار یه نمایشی بدهند و جالبه که اون ماشینهای شورلت قدیمی کلاسیک که هنوز شیخ ابوطالب مصطفایی داره و میرونه؛ یکی از اون ماشینهای خیلی قدیمیشونه... دیگه نمیدونند که توی ایرون هنوز که هنوزه داره میدوه!

الهام چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://notes-myheart.blogfa.com

سلام استاد
خیلی بلا شدیدها! میگین که کار دارید سرتون شلوغه بگو پس!میرید کارناوال و جشن و گشنیز بازی ما هم غصه میخوریم که گرفتارید!
جالب بود.باید کم کم بساط رو بار کنیم بیام اون طرف .اینجا هیچ خبری نیست.انگار داریم داخل حباب زندگی میکنیم.
مرسی.هر چند اونجا نیستم اما پرواز روحانی انجام شد.
امیدوارم همیشه گرفتاریتون همین باشه و ما را هم با خبر کنید.پیروزیتان مدام.

سلام متقابل

راستش رو بخواهید این جشن در شنبه ی گذشته برگزار شد و عکسها و متن مربوط به همون روزهاست که هنوز منتشرش نکرده بودم.

شما هم موفق باشید.

زیتون تنها پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ق.ظ http://zeytoone-tanha.blogsky.com

سلام.
مرسی بابت عکسها و اطلاعاتی که دادین.
جناب! ما قلبمون ضعیف و بیچاره اس. منظورتون از آخرین پست تو سال جاری هست دیگه.نه؟؟؟ باشه.پس منتظر اولین پست سال نود هستم.
وسط این همه گرفتاری!!! بهتون خوش بگذره و امیدوارم که همیشه همینطوری گرفتار!!! باشین.
سال نو مبارک با کلی آرزوهای رنگی رنگی برای شما و خانواده نازنینتون.

درود متقابل

بعله یه جورایی منظورم همین بود که ایشاالله بعد از نوروز با نوشته های تازه تری درخدمتون خواهم بود. خوشحالم که مطلب رو پسندیدید.

بنده هم سال نو را به شما و خانواده ی محترمتون تبریک عرض میکنم.

الهام پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://notes-myheart.blogfa.com

سلام مجدد.انگار نظرم غلط املایی داشت.بجای گشنیز بازی باید مینوشتم شبدر.با این پیوست اصلاح میشه.

اسماعیل پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

سلام
با این نوشته یادم افتاد که سیزده بدر حتما بریم تو باغ و بر شبدر با سرکه انگور بخوریم
سبز باشید

درود اسماعیل خان

سیزده بدری به هرعنوان عالی و خوبی براتون آرزو میکنم و خوش باشید. درضمن یادت نره وقتی شبدر و گـُل گرگرو=سبزی نخود فرنگی و آویشن و سرکه انگور نوش جان میکنید؛ جای ما را نیز خالی کنید و به نمایندگی از بنده و خانواده ام؛ بزنید توی رگ!!! نوش جانتان باد.

milad پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ

سلام خیلی خوب بود
اما همون طور که تو آفلاین هم گفتم نمی تونین از عکسای "رژه ی نمایندگان مختلف شهرها- سانفرانسیسکو " بیشتر بذارین؟
ضمنا خودتون تو عکسا کجائین؟...هیچی سبز نپوشیده بودین؟

میلادخان
سلام و درود متقابل
قبل از هرچیز عذرمیخوام که بنده به ندرت به مسنجرم سر میزنم و پیام شما را هنوز نخوانده ام. درضمن بنده در مرکز آمریکا و میزوری زندگی میکنم و سانفرانسیسکو در غرب آمریکا ست و فاصله ای دوسه روز رانندگی درمیان است. لذا عکسها رو از اینترنت دزدیدم!!!

گفتنی است که اون عکسهای آخر نوشته مربوط به شهر خودمون است و اتفاقاً خودم هم توی عکسها هستم؛ ولی پشت دوربین عکاسی!!

الهام پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ http://notes-myheart.blogfa.com

سلام
حوصله ام سر رفته بود اومدم گرفتار شم!یعنی برم موتولچی سواری.اینجا که خانم ها حق این تفریح رو ندارن گفتیم بیایم اون ور شاید بشه !اینجا همه چیز واسه خانم ها عقده شده.این خانم ها ی خارجکی دل منو سوروندن .
استاد میگین نظر بذارید بعد میرید حاجی حاجی مکه؟
نکنه هنوز دنبال کارناوال هستین
اینم یکی از بدیهای غربته؟!!!!!!!!.

درود
شرمنده ام که مشغولیات اجازه نداد تا زودتر درخدمتتون باشم.

نه دیگه کارناوالی توی کار نبوده و اینبار جداً دست و فکر و ذهنم مشغول بود و نشد زودتر خدمت برسم.... ای امان از این اینترنت!! امان!

ارمغان جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ب.ظ http://morghabi.blogsky.com

ایول سبز.ایول سه برگی شبدر.ایول به موتول چی های سبزپوش.ایول به پیرتازه نوزاد سبز پوش .ایول سبز..سبز...سبز...
خوش به حالشون که تا تقی به توقی می خوره برای شادی هاشون برنامه ریزی میکنن.مثلا الان نزدیک عیده و همه باید به فکر تفریح باشن ولی بیشتر فکر قروفر خودشونن و همه ریختن تو خیابونا که تو رقابت خوش تیپی عقب نیافتن.
روژگر نی یک

ایول به خودت ارمغان خانم!! پارسال دوست امسال آشنا!

کجایی هم استانی عزیز؟ حالا قراره که آقا محمد مهمونتون بشند؛ که دیگه قرار نیست بیخیال ما باشیدا... ایشاالله بازم ببینمتون.

جداً هم که شادیهامون هم رنگ باخته و هزاران فکر و رفتار دیگه ای جای اونا رو گرفته... نه شادیمون شادی و نه عزامون عزاست.

سال نو مبارک و روزگارتان نیک باد.

کاکتوس صورتی شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/

سلام مجددا

مطلب جالب و خوبی بود...دستتون مغسی...سرکیف میایم با خوندم وبتون

کاکتوس جان سلام و درود متقابل
میگم یه سوال؟ اینکه شما از نوع صورتی هستی؛ یعنی دیگه تیغ تیغی نیستی ؛ نه؟
بهرحال واسه ی ما که خیلی هم لطیف و مهربون اونم از نوع «فرانس» هستید!

پیروز باشید و بدرود

چنگ یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ

نرم نرمک اینک میرسد بهار.....
سال نو را به شما و خانواده گرامیتان و همه دوستا وبلاگ تبریک می گویم
ژیروز باشید

نههههههه خودتی چنگ !!!

میگم دم این بهار گرم که نه تنها خودش داره میرسه بلکه واسطه ی خیر شد که شمای عزیز هم برسید سری به ما بزنید.... بابا دمت گرم!

ممنونم و بنده هم از طرف خودم و اون یکی و این یکی و همونی که میدونی و اونی که نمیدونی و خلاصه همه و همه ... خدمت شما و خانواده تون تبریک صمیمانه ی فرارسیدن سال نوی خرگوشی را دارم.

مصطفی یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام حمید جون

فقط
اومدم بگم که سال نو مبارک


موفق و پیروز باشی

مخلصم آقا مصطفی
سلام و درود و شما خیلی زحمت کشیدید و بنده هم خدمت شما و خانواده ی محترمتون سال مبارک و فرخنده ای آروز میکنم.

پیروزی از آن شما باد.

مجید یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:19 ب.ظ http://diarenoon.ir

سلام اوس حمید
چاکریییییییییییم
داشت قالمون میشدو...گفتم نکنه میخوای تعطیل کنی بری خدای نکرده

شیخ ابطالب کو فروخت ماشینشو...کوجو کاری
پس من 80 رو بسته بندی کنم بفرستم اونجا؟مشتری براش داری دیگه؟

خب بگذریم از شوخییییییی
امیدوارم سالی شاد و پر از موفقیت رو اغاز کنی...هرجایی هستی خوشحال و سلامت باشی و نوروز و سال جدید رو بهت تبریک میگم

چاکرم آقا مجید
سلام متقابل
من مخلص شمام و فکر نمیکنم این کک وبلاگ نویسی اگه به جون کسی بیفته، به این راحتی ها از جون و فکر آدم بره!! بهرحال بازم درخدمتتون هستم.

در مورد شیخ ابطالب هم نمیدونستم . ولی خیلی فکر خوبیه و موتول هشتاد رو بفرست بیا که خودم اولین خاطرخواهشم نباشه نباشه تا روز قبل از خروجمان از ایران داشتم از گــُرده ی یه یاماها هشتاد خارجی قرمز، کار میکشیدم و عجب رکابی داشت لامصب!! ماااااه.

بنده هم سال نو را خدمت شما و خانواده و همه ی همشهریان گرامی ام تبریک عرض میکنم.

سحر دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ http://kudakiha.blogfa.com

سلام عرض میکنم..حالتون چطورس؟
استاد بزرگوار
عذرخواهی بنده رو بابت تاخیر بپذیرید..خدا میدونه هر بار که میخواستم کامنت بذارم ؛ مشکلی پیش میومد
پیشاپیش سال نو رو به شما و خانواده محترمتون تبریک میگم..آرزو میکنم همواره سلامت و موفق باشید..
سلامتی
سعادت
سیادت
سرور
سروری
سبزی
سرزندگی
هفت سین سفره زندگیتان باشد.
نوروز 1390 مبارک

به به سحر خانم معلم!
سلام و درود و ما خوبیم؛ شووما چی طورید؟ خــُبید که ایشاالله؟

بنده هم فرخنده نوروز و سال نوی خوبی را برایتان آرزو میکنم. درضمن چرا فحش میدی؟؟ خوبه منم بگم همینایی که گفتی، واسه ی خودت!؟

حالا که اینقده چش سیفیدی میکنی میگم ده برابرش نصیب خودت بشه ایشاالله
پیروز باشید.

عبدالحمید حقی دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

درود

کاش ما هم یک عبد دولا داشتیم....البته از شانس ما اگه هم داشتیم دعوتنامه ی افغانستان برامون میفرستاد؟

http://hamidhaghi.blogsky.com

سلام و درود

حقی جان‌! آخه اگه من و شما شانس داشتیم که اسممون «شانسعلی» بود نه «حمید»!! هرچند که بنده از اسمم راضی ام.

این نصیحت از من به شما که اگه از همون افغانستان هم دعوتنامه گرفتی بزن و برو که اونم کم شانس نیست!

عبدالحمید حقی جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com

یه سلام 1390 ی

http://hamidhaghi.blogsky.com

منم یه درود تازه و داغ تنوری خدمت شما

کاکتوس صورتی شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ http://kaktoos-name.blogfa.com/


سلام ...

آقا حمید من هم از نوع تیغ تیغیم هم صورتی

شما لطف داری...ولی کاکتوس تیغ داره...منم یه نوع کاکتوسم

خوش باشید

کاکتوس جان
هرچه هستی و هرکه هستی؛ من که جز لطافت صورتی رنگ شما، چیز دیگه ای ندیدم و باید خیلی خوشحال باشم که طعم «تیغ» های شما رو نچشیده ام.... دمت گرم که بنده رو با بهترین محبت هاتون شرمنده میکنید.
شادی و شادمانی و تندرستی و سلامت روزافزون نصیبتان باد.
درود و دوصد بدرود.... ارادتمند حمید

فریاد آشنا جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ http://fariad-ashena.blogspot.com

دمد گرم اوس حمید...
یادی بچه گیام افتادم کو هی به آقام میگفتم یه موتولچی پلاستیکی واسم بخر، آ اونم نیمخرید!
کلی نوستاژیک شدم!!!
راستی اگه فیسبوک داری آمار بده تو فیسبوک زیارتت کنم با بچا نجباد دور هم جمع شیم
اومدنی شدی نجباد آمار بده با نون گوشت شتر بریم باغ کباب سیخ انجیلی بخوریم.
خوش باشی

مخلصم دادا
راسشو بخوای اسم و آی دی شما(فریاد آشنا) فقط واسه ی من یه معنی داره و آشناست که آقام دائم داد میزد که : «اوووی گوساله بجنب!!!» با اینحال باید یه سربیام خونه تون ببینم آخه چرا شما دائم توی وبلاگتون «داد» میزنید و اونم از نوع «یه دوست و آشنایی که فریادش هم آشناست»!؟

دادا بالاخره به موتولچی رسیدی یا نه؟ بهههدش نباشم من که غم یار و دیار به سراغت بیاد... هرچند که دیگه حسابی قدیمی شده و باید بگیم «کهنه ستالژیک»!!؟

بهرحال دمت گرم که یه ردی از خودت «هشتی»=گذاشتی و ایشاالله هروقت اومدم مطمئن باش که خبرت میکنم. فقط یه چیز بگم من گوشت شتر و اونم فقط با سیخ انجیل هستمو راستشو بخوای حسابی از هرچی انار و باغ اناریه فرار میکنما

درود و دوصد بدرود.... ارادتمند همون حمید مال نجبباد خیابون سعدی

کوچیک شما یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام عید ت مبارک عمو جان اول شدیدا معذرت که یه دفه غیبم زد راسش کمی درگیر کار و مهمتر از همه دانشگاه قبول شدم شدیدا چسبیدم به درس دعا دکن که زود تموم بشه خصوصا شما اونجا که هسی زودتر دعات میره بالا آخه زمینه صفای باطن بیشتره
بگذریم خیلی از دیدن وبلاگت کیف کردم. عکسایی که زده بودی خیلی قشنگ بود.ما به یادتیم
اصلا عمو جان شناختی؟؟؟؟

به به به به
برادرزاده ی خودم.... بههههله که شناختمت... یادت نره که یه روز سر آی دی ایمیلت برام سوال شده بود و خوووویلی فکر کردم تا بدونم بابای این پسر ، با این اسم بسیار قشنگ و خواستنی؛ کیه و ادامه داستان که میدونی.

عموجون همینکه به فکر مایید... همینکه در بین این همه مشغولیات شخصی و شغلی سری به ما می زنید؛ افتخاریه برای من.... شما همیشه با محبـّت بوده اید و بنده قدردان آن هستم. چشمممم! بنده دعا گوی همه هستم و شما هم متقابلاً یادتون نره و التماس دعا دارم.

موفقیت روزافزون از آن شما باد.سلام به خانواده برسونید و درود و دوصد بدرود.... ارادتمند عــامووووچی حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد